گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

سقوط هواپیما

یک فروند جنگنده F-۱۶ متعلق به نیروی هوایی ارتش یونان در پایگاهی متعلق به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در اسپانیا سقوط کرد. در پی این حادثه ۱۰تن کشته و ۱۹تن دیگر مجروح شدند. در میان کشته شدگان هر دو سرنشین یونانی این جنگنده نیز دیده می شوند. همچنین به گفته ماریانو راخوی، نخست وزیر اسپانیا هشت تن از جان باختگان فرانسوی بوده اند. این سانحه هوایی در حین آموزش و بلافاصله پس از برخواستن از آشیانه، در مرکز الباکته واقع در ۲۶۲کیلومتری جنوب شرقی مادرید به وقوع پیوست. یکی از شاهدان عینی می گوید: «این حادثه به سرعت اتفاق افتاد. من دیدم که چطور بلافاصله پس از بلند شدن، حدود هشت یا ده م تر، هواپیما به سمت راست چرخید و به زمین خورد و سرانجام منفجر شد.» سقوط این جنگنده به دیگر هواپیماهای مستقر در آشیانه پایگاه ناتو نیز صدمه زده است.

تعطیلی فرودگاه آتلانتا با احتمال حملات تروریستی

نگرانی از وقوع حملات تروریستی احتمالی باعث شد تا مقامات آمریکایی فرودگاه آتلانتا را برای ساعاتی تعطیل کنند.

به گزارش فارس، تهدید به بمب‌گذاری در یک هواپیمای تجازی منجر به توقف پروازها از فرودگاه بین المللی شهر آتلانتا آمریکا شده است.

براساس گزارش نیویورک تایمز، «استفان امت» یکی از سخنگویان اف.بی.آی در این باره گفته که نیروهای امنیتی دو هواپیما متعلق به خطوط هوایی دلتا و خطوط هوایی جنوب غرب بازرسی شده‌اند و مقامات امنیتی این تهدیدات را قابل بررسی دانسته‌اند.

همچنین دو هواپیمای مشکوک توسط دو جنگنده ارتش آمریکا برای فرود در فرودگاه اسکورت شدند.

ساعتی پس از اعلام این خبر مقامات فرودگاه آتلانتا اعلام کردند هیچ بمبی در هواپیماهای بازرسی پیدا نشده است.

حملات تروریستی در پاریس منجر به ایجاد موج جدیدی از وحشت در میان شهروندان و مقامات غربی از حملات تروریستی احتمالی شده است.

دو هفته قبل هم در رُم مپایتخت ایتالیا پروازها از این فرودگاه به دلیل حضور یک مسافر مشکوک متوقف شد.

این مسافر یک دستگاه مسافت سنج در اختیار داشت که مهمانداران گمان بردند این یک کنترل بمب است و همین باعث شد که دو ساعت این فرودگاه تعطیل شود و هواپیماها از باند آن دور شوند.


به نقل از تابناک

تقدیر 212 نماینده مجلس از برگزاری موفق رزمایش بزرگ محمد رسول‌الله

تقدیر 212 نماینده مجلس از برگزاری موفق رزمایش بزرگ محمد رسول‌الله به گزارش خبرنگار پارلمانی باشگاه خبرنگاران، ضرغام صادقی عضو هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی پیش از پایان جلسه علنی صبح امروز -چهارشنبه- پارلمان اعلام کرد 212 نفر از نمایندگان مجلس طی نامه‌ای از برگزاری رزمایش برزگ محمد رسول‌الله تقدیر و تشکر کردند. وی گفت: نمایندگان امضاکننده این نامه با اشاره به برگزاری مشترک این رزمایش با محوریت نیروی دریایی با حضور نیروهای زمینی، هوایی و دریایی قرارگاه خاتم‌الانبیاء در مساحتی به طول 2 میلیون و 200 هزار کیلومتر مربع در منطقه شرق تنگه هرمز تا مدار 10 درجه اقیانوس هند، اعلام کردند این مانور نوعی حرکت نظامی متکی بر شیوه‌های فناوری روز با استفاده از موشک‌های کروز، نور، قادر و دیگر موشک‌های دوربرد ساحل به دریا، ساحل به هوا و نیز استفاده از ناوچه‌های موشک‌انداز و انواع موشک‌های سطحی و تیزپرواز، همچنین انواع سلاح‌های نوین پدافندی قرارگاه پدافند هوایی حضرت خاتم است.

مدیریت آب در شرایط خشکسالی

شاید از خود بپرسیم آیا پیشرفت در زندگی بشر موجب شده تا با پدیده خشکسالی برخوردی متفاوت با یک بالی غیر مترقبه کنیم؟ بدون شک خشکی بعنوان یک پدیده آب و هوایی ممکن است هر چند اهی رخ دهد اما آیا در طول دوره های خشکی گذشته برنامه های موفقیت آمیزی اجرا شده است؟ آیا از بی تدبیری های گذشته درس آموخته ایم؟ شواهد نشان میدهد که جامعه تمایلی برای برنامه ریزی جهت مقابله با خشکسالی یا پیش بینی آن نداشته است.
خشکسالی به دوره ای از زمان اطلاق می شود که عرضه رطوبت در آن زمان در سطح مشخصی کمتر از حد موردانتظار شرایط معمول آب و هوایی باشد و بطور کلی خشکسالی را از نظر جوی، هیردولوژی و کشاورزی مورد بحث قرار می دهند وبعضی نیز اصطلاح خشکی از منظر جامعه شناسی (Sociologicaldrough) را معرفی کرده اند که در آن آب قابل دسترس کمتر از حد مورد انتظار جهت فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی می باشد بطور کلی خشکسالی از دوجزء تشکیل شده است.

ماجرای شهیدی که حضرت زهرا (س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت

 ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت
زمستان سرد و برفی 1326 بود که روستای ولی عصر کوار از استان فارس خورشید تابانی را در آغوش گرفت که از کهکشانی دور، پا به منظومه سرد حیات گذاشته بود؛ مسافری غریب که از دورها می‌آمد تا گرمی خانه سرد و کوچکی باشد که سال‎ها یخبندان حکومت ستمشاهی را تجربه کرده بود.
خانواده متدّین و مذهبی اسکندری این مسافر کوچک را اسماعیل نامیدند. اسماعیل آغازین روزهای زندگی خود را در آغوش پدر ومادر سپری نمود و تحت توجهات این دو بزرگوار رشد و تربیت یافت. در شش سالگی پا به پای کودکان روستا راهی مدرسه شد. امّا هنوز سال ششم ابتدائی را به پایان نرسانده بود که از تحصیل بازماند و همدوش با پدر به کار و تلاش پرداخت.
در سال 1347 ازدواج نمود و صاحب 8 فرزند شد. اما مهر خانواده و فرزند، او را از مسئولیت عظیمی که بر عهده داشت غافل نساخت و با شروع جنگ تحمیلی دل به امواج بلند ایثار سپرد و راهی عرصه‌های خون و حماسه گردید.
برادرش ماجرای جبهه رفتنش را اینگونه نقل می‎کند:
اسماعیل کارگر کوره آجرپزی بود، آنقدر در کارش پشت کار داشت که خیلی زود پیشرفت کرد و توانست در نزدیکی روستای محل سکونتش یک کوره آجرپزی به پا کند. کلی در میان مردم کوار و روستا اعتبار داشت اما افتتاح کوره آجرپزی مصادف شد با آغاز جنگ و فرمان امام برای پر کردن جبهه‌ها. اسماعیل هم کار و اعتبار و زن و هشت فرزندش را گذاشت و رفت جبهه!
آنقدر کم به مرخصی می‎آمد که دست آخر مجبور شد زن و فرزندانش را ببرد اهواز که نزدیکش باشند، اما با این حال باز هم به ندرت از خانواده سرکشی می‌کرد.
اولین باری که به مرخصی آمد گفتم «برادر شما بزرگ ما هستید، شما پیش خانواده بمانید تا ما به جبهه برویم». آن زمان برادر دیگرمان هم مجروح و در بیمارستان بستری بود، زیر بار نرفت و گفت: کوره را تعطیل کنید با کارگران هم تسویه کنید تا بروند، امروز اسلام در خطر است، من نمی‌توانم اینجا بمانم امروز تکلیف همه ماست که از مرزهایمان دفاع کنیم، شما هم اگر می‌خواهید، به جای خودتان به جبهه بیایید نه بجای من!
ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت
همسر شهید از خاطرات آن روزهایشان می‌گوید:
ساکن روستا بودیم با ۶تا بچه، گفتم بسه دیگه جبهه نرو!
دلش شکست.شب حضرت فاطمه(س) را در خواب دیدم فرمودند: مانعش نشو!
بعد از شهادتش هم کنارم بود، و در مشکلات کمکم می‎کرد. یادم هست یکبار مشکل مالی داشتیم به خوابم آمد و گفت:خرجی شما رافلان جا گذاشتم بردارید...
یکی از خاطرات شهید حاج اسماعیل اسکندری :
ماه رمضان بود و عملیات رمضان. با تویوتا که پر بود از اسلحه و مهمات به سمت مقر فرماندهی می رفتم که رسیدم به یک سنگر کمین عراقی. دو تا عراقی روی سنگر کنار یک ضد هوایی دولول نشسته بودند. کنار آنها ایستادم و گفتم: “بیاید پائین”
دو عراقی را پشت ماشین سوار کردم، ضد هوایی را هم به ماشین یدک کردم و به راهم ادامه دادم. صد متر بیش نرفته بودم که دوباره یک سنگر با دو عراقی و یک ضد هوایی دولول دیگر دیدم. پیاده شدم، دو عراقی را مثل قبلی ها اسیر کردم و به پشت ماشین فرستادم، ضد هوایی را هم کنار قبلی بستم. از میدان مینی که توسط بچه ها باز شده بود عبور کردم به حاج نبی، فرمانده لشکر برخورد کردم. حاجی گفت: «این جانور ها را از کجا آوردی؟»
فکرکردم اشاره اش به ضد هوایی هاست. بعد فهمیدم نه، منظورش چهار عراقی است که پشت ماشین سوار کرده ام. حاجی نگذاشت جواب بدهم، متحیرانه نگاهی به عراقی ها و مهماتی که پشت ماشین سوار بود انداخت و گفت: "چه طور، با چه اعتباری این عراقی ها را کنار این همه مهمات و دو پدافند ضد هوایی جا داده ای"
خندیدم و گفتم: «حاجی خدا دست و پای اینها را بسته و هیچ کاری نمی توانند بکنند، خداوند آنها را کور کرده و نمی توانند از خود عکس العملی نشان دهند!»
خاطرات روزهای جنگ به نقل از همرزمان شهید:
عملیات محرم بود و ما در 500 متری پل چنتره بنه تدارکات به پا کرده بودیم. ساعت 9 صبح قرار بود مقداری مهمات و آذوقه برای رزمندگان که در حال پیشروی بودند ببریم. تا شب قبل جاده مواصلاتی در دست عراقی‎ها بود برای همین گرا دقیق آن را داشتند و بی وقفه گلوله کاتیوشا و خمپاره بود که روی جاده فرود می‌آمد.
از چندتا راننده‌ای که در بنه داشتیم هیچ کدام حاضر به رفتن نشدند چون جاده از دور پیدا بود که از دامنه تپه‌ها پیچ می‌خورد و بالا می‌رفت و می‌دیدیم که سرتاسر جاده زیر آتش است. راننده‌ها به حاج اسکندر می‌گفتند: «حاجی اجازه بده آتش سبکتر شود می‌رویم!» حاجی منتظر آنها نشد، کلاشش را برداشت، پشت یکی از ماشین‌ها که آماده بود نشست.
اولین بار بود که احساس می‌کردم این بار آخر است که حاج اسکندر را می‌بینم، رفتم جلو شوخی و جدی گفتم: «حاجی خدا رحمتت کند! برو به سلامت!».
حاجی که راه افتاد هیچ کس از جایش تکان نخورد همه چشم به جاده داشتیم و حاج اسکندر که پیش می‌رفت گلوله‌های کاتیوشا بی‌وقفه به جاده می‌خورد و گرد و خاک حاصل مثل قارچ سمی در میان جاده قد می‌کشید، اما حاجی با شهامت و مارپیچ از میان انفجارها عبور می‌کرد.
همه به اشک افتاده بودیم و برایش دعا می‌کردیم تا زمانی که ماشین از چشم ما ناپدید شد. ساعتی بعد حاجی به سلامت از همان جاده به بنه برگشت.
ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت
عملیات‌های پیروزمند فتح المبین ، بیت المقدس و کربلای 4و5 سندی ماندگار از قهرمانی‌های این سرداران بزرگوار است که اعتلای فرهنگ غنی اسلامی ودفاع از دستاوردهای انقلاب را تا سر حد جان کوشیدند.
19 دی ماه 1365 حاج اسماعیل اسکندری در حال بالا رفتن از خاکریز دشمن، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خورشید آن روز شلمچه در حالی غروب می‌کرد که مردی از مردان حماسه، به آرامی سربر بالین خون می‎گذاشت و به نام بلند شهید افتخار می‎یافت.
ماجرای شهیدی که حضرت زهرا(س) اجازه جبهه رفتنش را گرفت

فرازی از وصیتنامه سردار شهید حاج اسماعیل اسکندری
ای جوانان نکند در رختخواب و با ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد.
ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد.
ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که آیت الله مدنی، دستغیب، صدوقی، اشرفی اصفهانی در محراب شهید شدند، همانند مطهری‌ها، مفتح‌ها، دیلمی، ربانی، قاسم زاده و دهقان‌ها باشید...
ای پدران و مادران مبادا از رفتن فرزندان‌تان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب حضرت زینب(س) را بدهید. مانند مادر وهب جوانان‌تان را به جبهه بفرستید و حتی جسد او را تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده‌ام پس نمی‌گیرم...
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند *** فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی *** دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

منبع مقاله : فرهنگ نیوز