از این انقلاب نگهداری کنید...هرچی از دستتون بر میاد به مردم خدمت کنید....راه شهدا را ادامه بدهید... این جملات ورد زبان پدربزرگوار شهید علیرضا پیکاری بود....چند شب پیش تعدادی از همسنگران با حضور دربیت شهید پیکاری با خانواده این عزیز شهید ملاقات نمودند..
در این دیدارپدربزرگوار این شهید که گرد پیری به چهره داشت با قد خمیده به استقبال برادران آمد . پدری که نزدیک 90 بهار از عمر خود را پشت سرگذاشته وبه قول خودش دو پادشاه را بیاد دارد...او در اولین کلام بعد از خیر مقدم فرمود: قدر این انقلاب را بدانید از انقلاب وخون شهدا مواظبت کنید..ایشان اظهار داشت من قبل از انقلاب نظامی بودم و در ژِاندارمری سابق خدمت کردم و ظلم ها و جفای رژیم ظاغوت را به چشم خود دیدم و در این واپسین عمرم به شما سفارش میکنم از انقلاب مواظبت کنید..خانواده پیکاری دو شهید تقدیم انقلاب نموده اند.. شهید علیرضا پیکاری و شوهر همیشیره اش هر دو در سال 65 یکی اوایل سال و دیگری در کربلای 5 شربت شهادت نوشیدند. در ادامه این دیدار دوستان خاطراتی از شهدا بیان نمودند و والده شهید وصیت نامه شهید را که با خط خوشی نوشته شده بود به دوستان نشان داد .... پایان بخش این دیدار عکسی بود که به یادگار با خانواده این شهید گرفته شد و باشد که توفیق دیدار سایرخانواده شهیدان فراهم آید.
نکات روانشناسی اجتماعی در ارتباط با کودکان مبتلاء به سرطان
مقدمه
علم پزشکی طی ده سال گذشته پیشرفت فراوانی داشته است .همین امیدواری وجود دارد که 4/3 کودکان مبتلا به سرطان معالجه شوند . بااینهمه باید به این نکته مهم توجه کرد که کوکان مبتلا والدین وخواهر و برادر و نزدیکان وهمه کسانی که به نحوی در راه معالجه کودک او را همراهی می کنند ، بدانند که راه معالجه بیمار همیشه به بهبودی نمی انجامد .
والدین هر کودک مسلماً انتظارات و آرزوهای زیادی برای آینده فرزندشان دارند که ناگهان این آینده با ابتلاء به یک بیماری سخت همانند سرطان زیر سئوال می رود . شرایط تک تک اعضاء خانواده ای که کودکی در آن سرطان دارد به نحو شدیدی تغییر می کند چه برای خود کودک و چه برای نزدیکان او . همراه این بیماری مشکلات فراوان و ترس همه جانبه ایجاد می شود .
کودک باید خودش را برای یک دوره معالجه طولانی و درد آور آماده کند و بهمین دلیل او مجبور است از خانواده - مهد کودک یا مدرسه و دوستانش دور بماند . این جدایی برای والدین ، خواهرو برادر ها یک بار روانی سنگین می باشد ، بهمین دلیل این افراد نیاز به حمایت روانی زیادی برای گذراندن این دوره دارند .
این مقاله حاوی مطالبی در ارتباط با حمایت های روانی کودک بیمار می باشد و بعلت وسعت و گسترش این موضوعات سعی شده آنها را در نکات زیر خلاصه کنیم .
ردیف |
نام و نام خانوادگی | پایه | رشته | معدل |
1 | مهنا کرمی نیا | اول | عمومی | 19.85 |
2 | معصومه روشنی | دوم | حسابداری | 18.92 |
3 | زینب جابری منش | دوم | حسابداری | 18/44 |
4 | نازنین خبیر | دوم | حسابداری | 18 |
5 | رویا جوهری زاده | دوم | حسابداری | 17/62 |
6 | زهرا قاسمی نژاد | دوم | حسابداری | 17/23 |
7 | زینب حیدری | دوم | خیاطی | 18/83 |
8 | مریم رفیعی | دوم | خیاطی | 17/88 |
9 | مریم عبدی راد | دوم | خیاطی | 17/28 |
10 | فاطمه عزیزی مقدم | دوم | مدیریت خانواده | 18/17 |
11 | کوثرصفرنیا | دوم | مدیریت خانواده | 18/06 |
12 | کلثوم یوسفی | سوم | مدیریت خانواده | 17/86 |
13 | مهسا دشتی | سوم | مدیریت خانواده | 17/42 |
14 | مژگان باپیروند | سوم | مدیریت خانواده | 17/13 |
15 | نیلوفر صحرایی | سوم | نقشه کشی ساختمان | 17/71 |
16 | زینب داوری | سوم | نقشه کشی ساختمان | 17/33 |
17 | سارا شیرکول | سوم | نقشه کشی ساختمان | 17/29 |
ضمن عرض تبریک به این دانش آموزان عزیز برایشان آرزوی سربلندی وتوفیق درهمه عرصه های زندگی راازخداوندمنان داریم .
نیم ساعت به اذان صبح؛پدر و مادر برخاسته؛وضو می گیرند و در گوشه اتاق به آرامی به نماز شب و مناجات؛قیام می کنند.حوالی اذان صبح؛پدر قرآن قدیمی اش را که احتمالا از پدربرزگ به ارث رسیده؛باز میکند؛عینکش را از جلد چرمی قدیمی بیرون آورده و با خواندن قرآن؛ترنم صدایش را بلند می کند.آنقدر نرم و آهنگین که فرزندان به برکت همین صدای آشنا و آرامش بخش؛از رختخواب جدا شوند.پدر با عبای قهوه ای رنگش به سمت مسجد شتاب می کند و فرزندان نیز در صورت اشتیاق و توان او را دنبال می کنند.از مسجد که برمی گردند؛خانه از زندگی سرشار می شود.دیگر از خواب خبری نیست.نخستین اجتماع خانواده بر سفره صبحانه شکل می گیرد؛یک همایش صمیمی و کوچک.سماوری زغالی و چند عدد تخم مرغ که در آبجوش پر از زردچوبه و پیاز داغ و روغن کرمانشاهی شکسته می شود و طعم اشکنه را با گرمی نان تازه به ذایقه شرکت کنندگان این همایش می چشاند.تراوش و انتقال محبت از همین دقایق؛میان اهالی خانواده جریان می یابد.پدر برای کسب رزق حلال از خانه خارج می شود و مادر مهم ترین مسیولیتش را که همان خانواده داری است با جان و دل و مدیریتی هوشمندانه آغاز می کند.همه خود را برای ناهار می رسانند و همین پیمان و قاعده برای غروب و نماز و شام تکرار می شود.شب نشینی ها هم رکن دیگری است که به برکت کرسی های زمستانی یا گعده های(1)تابستانی؛محبت وتوجه را در خانواده مشق می کند.
اما در برخی خانواده ها دیگر معیار صبح و زندگی؛اذان و قرآن نیست؛نمازهایی که قضا می شود!یا لب به لب طلوع اشعه خورشید ادا می شود!برخی هم برای جانماندن از سرویس؛ناچارند سحرخیز باشند.اجتماعات ساده خانواده درست به مرموزی حذف وعده صبحانه؛از دامان خانواده رخت بر می چیند و از همان ثانیه های نخست؛استرس و تلاطم بین فرزندان تقسیم می شود.برای شام هم آدم ها نه زمان مشترک دارند و نه وعده غذایی مشابه و حتی حرف های بانمک!
این دو روایت؛شاید قدری اغراق آمیز باشد اما برای نشان دادن تفاوت دو نوع زندگی خانوادگی؛گویاست.فرزندان ما کدام نوع را از ما می طلبند و بدان محتاجند؟
1)دور هم نشینی-گپ و گفت
برگرفته از نوشته آقای سید مهدی سیدی روزنامه همشهری
کورش در اسفند ماه سال 1351 ش در آبادان به دنیا آمد. با شروع جنگ تحمیلی او همراه با خانواده اش ابتدا به هفشجان عزیمت نمودند .مدتی بعد به طاقانک آمدند،چون والدین کورش طاقانکی هستند.
کورش 13ساله بود که موفق شد در بسیج ثبت نام کند وبه پادگان آموزشی برود. پس اینکه آموزش نظامی دید در زمستان 1366 ش با اصرار زیاد توانست به جبهه برود.
او در جبهه نامه هایی برای خانواده و دوستانش می نوشت و آنها را نصیحت می کرد .کورش به مادرش می نویسد در سنگرم اما زمان (عج) را می بینم .
اوبه قرآن ونماز توجه ویژه ای داشت.
کورش در عملیات بیت المقدس 3 در جبهه ی غرب و در زمستان 1366 ،که اولین حضورش در جبهه بود،به شهادت رسید.برادرش مهرداد پس از شهادت کورش می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام، سلامی به پاکی عشاق پاکباخته، سلامی به گرمی دلهای آخته و سلامی به عظمت و بزرگی، بزرگ مردان خدا ساخته.
شعری را که برای برادرم سروده ام ارسال می کنم و این اثر ناچیز و بی مقدار را تقدیم می کنم به ارواح طیبه همه سرخ جامگانی که پهن دشت وطن اسلامی رنگین به خون سرخشان است. امید که مقبول واقع شود.
برگ سبزیست تحفه درویش چه کند بینوا همین دارد.
دفتر اسرار
تقدیم به شهید «کوروش رفیعی» و همه شهدا انقلاب اسلامی
رفتی و سیر ندیدم مه رخسار تو را
فصل گل رفت و نچیدم گل بی خار تو را
تو برفتی و برد با خودش اندر دل گور
سینه غمزده ام، حسرت دیدار تو را
دیده بگشای کنون آمده است مادر تو
تا در آغوش کشد پیکر خون بار تو را
می بینید دگر از خوف الهی گریان
چشم مخور شب این، دیده بیدار تو را
بعد از این نشنود آن سنگر پر مهر و صفا
ناله نیم شب و گریه غمبار تو را
جوهر خون تو تا خاک وطن گلگون کرد
قلم دهر نوشت قصه پیکار تو را
وانکه اندر طلب دیدن دلبر باشد
توتیا می کند این، خاک گهر بار تو را
حرف خام است همه، آنچه «رفیعی» گوید
کو نخوانده است هنوز دفتر اسرار تو را
شعر از: مهرداد رفیعی ساکن: روستای طاقانک ـ فرزند: علی متولد 1348
شغل: معلم میزان تحصیلات : فوق دیپلم (دینی و عربی) نبست با شهید: برادر
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
بگو ای پیامبر نماز من طاعت من زندگی من مردن برای خداوند عالمیان باشد.
الله اکبر از این همه شور، شکوه و شعور، الله اکبر از این همه ایمان و عشق و ایثار، الله اکبر از این همه پایمردی و دلیری و امید... خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجودم را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا من کوچکم، ضغیفم ،ناچیز و کاهی در مقابل طوفان ها هستم؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تورا به درستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم. خدایا دردمندم روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می خروشد ،احساسم شعله می کشد و بندبند وجودم از شدت ضجه می زند؛ تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.
خسته ام، پیر شده ام، دل شکسته ام و ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست با همه وداع می کنم و می خواهم فقط با خدای خود تنها باشم. خدایا به سوی تو می آیم از عالم و عالمیان می گریزم تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده. خدایا آنها رفتند امام و امت را تنها گذاشتند و آن هم در غم جانکاه و آنچه مانده است ننگ و نفرت خدا و خلق خدا، نثار آن کوردلان منافق است که خفت وخواری را برای همیشه به نام خود ثبت کردند و اگر من هم کشته شوم چه سعادتی بهتر از آنکه در نزد خدایم و دوش بر دوش شهدای اسلام است وراهم شناساندن اسلام به جامعه ها وصدور انقلاب اسلامی بوده است.
یاد دوستان شهیدم یک لحظه مرا آرام نمی گذاشت، بدن متلاشی شده آنها راوقتی به یاد می آورم درواقع قدرت اسلام و خدا را با چشم و دستم لمس و می فهمم.
پدر و مادر عزیزم اکنون من در این لحظه که وقت حمله است، فکر می کنم از خدای خود می خواهم که من اولین شهید خانواده هستم و این ارج عظیمی دارد .
راستی شما می دانید که الله نور آسمان ها و زمین است. خدا هرکس را بخواهد به نورش هدایت می کند. بار الها تو را می خوانم به آن نور وجهت که همه چیز برای او روشن شده است. امیدوارم که برادرهایم راه مرا ادامه دهند و امیدوارم که خداوند متعال به آنها فرصتی بدهد تا خود را تا جایی که ممکن است، وقت خود را صرف کارهایی برای خدا کنند. مادر عزیزم من تو را خیلی دوست دارم ولی اگر به خاطر خون شهید من هم که شده است خدا را درست ببین،چون من عظمت او را در جبهه و نیروی الهی او وقدرت پر عظمت او و معجزه های او را دیدم .پس سعی کن بیشتر خودسازی کنی ودر زندگی امام و امت را دعا کنید. چون فرمانده اصلی ما که امام زمان (عج) است فرموده است: که می گوید او را بعد از نماز 10بار دعا کنیم .
من دیگر عرضی ندارم ،فقط از خداوند متعال می خواهم که این فرزند را از شما پدر و مادرم قبول کند.
والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
کورش رفیعی