گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

سردار فردا 20 ساله می شود

فردا تولد سردار آزمون، جوان‌ترین بازیکن تیم ملی ایران است.


سردار آزمون که حالا یکی از امیدهای کارلوس کروش برای باز کردن دروازه حریفان هم به حساب می‌آید، نگاه متفاوتی به این روز و این تولد دارد. برایش کمی سخت است. شاید باور نکنید اما برای اولین بار باید تولدش را دور از خانواده‌ باشد. همیشه لااقل پدر و مادر کنارش بودند و امسال آنها را در روز تولد کنار خود ندارد. فکر می‌کنم باید به این وضعیت کم کم عادت کنم. یعنی خودم را این جوری آرام می‌کنم. برایم زیاد راحت نیست!

البته گویا سردار خبردار شده که قرار است بازیکنان تیم ملی برایش جشن تولد بگیرند. او مسلما از این اتفاق خیلی خوشحال است. این یک جشن تولد متفاوت و شاید یکی از بهترین تولدهای عمرش باشد. کنار تیم ملی و یک عالمه بازیکن و مربی بزرگ. سردار خوشحال است و البته مطمئن که باز هم جای خالی پدر و مادرش را حس خواهد کرد. فقط امیدوار است بچه‌ها همه کیک را روی صورتش نمالند تا چیزی برای خوردن هم باقی بماند!

آزمون در روز تولد 20 سالگی اش ، بهترین کادوهای تولد دوران زندگی‌اش را مرور می کند. بهترین کادویی که گرفت سال پیش بود. پدرش در گنبد برایش یک خانه خرید. ذوق زده شده بود وقتی شنید که صاحب خانه شده است. واقعا سورپرایز فوق العاده و بی‌نظیری برایش بود. اما بهترین کیک‌ تولد‌های سردار آزمون. کیک‌های دو سال قبل. یعنی تولدهای 18 و 19 سالگی‌اش. روی کیک تولد 18 سالگی‌ عکس خودش با پیراهن سپاهان بود و روی کیک تولد 19 سالگی اش هم لوگوی روبین کازان.

حالا پدر و مادر سردار در گنبد هستند و او در سدنی وارد سومین دهه از زندگی اش می شود. برای او جشن بزرگی ترتیب داده اند. بازیکنان و کادر فنی تیم ملی. بیست سالگی ات مبارک پسر بیست تیم ملی.

روزای امتحان

سلام

دوست دارم وضع و حال این مدتم سریع بنویسم برم

امتحان دارم

درگیر درسام هستم

اگه توییتر بذار این بینا بین درسم میخونم

ولی خدایی کمش کردم

از محل کار قبلیم اومدم بیرون

از وقتی دیگه گفتم نمیام دو هفته اونجا بودم حسابها رو جمع و جور کردم من میخواستم آدم مسئولی باشم مثل بچه ها رفتار نکنم همه چی رو تحویل بدم ولی مدیرعامل مسخره ی ما وقتی من گفتم نمیام و باورش شد که نمیام دیگه بهم زنگ نزد وقتی هم کارم داشت به کارمندا میگفت بهم زنگ بزنن

از نظرم مشکل شخصیتی داره

دیوونه هست گفته بود حق نداری ترک کار بکنی

پیغام پسغام داده بود

میخواستم بگم احمقی یا خودتوبه احمقی میزنی من دو هفته پیش گفتم دیگه نمیام

ترک کار کیلویی چند

ادم مزخرف مشخص بود بدجور سوخته که من رفتم

اره دیگه یه کسی که فقط بیگاری میده نبایدم از دست بده

وقتی بهش گفتم من میخوام حقوقم بیشتر باشه گفت نمیشه

در صورتی که تو همون جلسه گفتن کارمندا نسبت به ارزشی که برای شرکت دارن حقوق میگیرن

دیگه گذشت و از این بابت خوشحالم که از اونجا اومدم بیرون

درسته همه جا خوبی ها و بدیها همه کنار هم هست

و من اونجا کسب تجربه کردم

نباید از حق گذشت

و البته حسابی هم کار کردم

حالا جای جدید یه کارخوونه هست که دور از اصفهانه حدود 30 کیلومتری اصفهان

هواش سرده

محیط کارگری هست شرایط ویژه داره ولی هنوز تصمیم کامل به موندن نگرفتم

قشر زحمت کش جامعه یهویی یه کارگری اومد یه کلوچه داد دستم گفت این سهم شما

کلی هم با خجالت سرش هم انداخته بود پایین

بعد از همکارم پرسیدم داستان چیه

گفت هر چند یه چیزی میاره واسه همه

بعد البته اولش گفتم یعی تمیز هست بخورم

تو پلاستیک بود

لطف کرده بود آورده بود

منم یکمش رو خوردم ولی بقیه اش رو گذاشتم رو میز همکارم و امیدوارم بخوره

اینجا محیطی که کارگرا هستن با جایی که ما هستیم متفاوت هست

واقعا قشر خوب و زحمت کشی هستن

من فعلن فقط سه روز در هفته میرم

فعلن کامل به کار نکرده و آبگرمکن اینا هم نیست

سه تا خانم اومده بودن از کارگران سابق اینجا اول داد و بیداد کردن حقوقشون ندادن ولی بعد دیگه رفتن

یکیشون بچه اش رو از دست داده بود 16 سالش بوده بچه اش

دلم براش سوخت میگفت چشمم کم سو شده

هر چی باشه چه اینجا بمونم چه نه فعلن برام جالبه که با محیطهای کارگری هم کار کنم

مامان که مخالف هست برم

برم بدرسم

عجب مسخره هست این قضیه گم شدم 4.1 میلیارد من الان دارم دولتی میخونم یعنی چی معنی نداره مشخص نباشه این پول رو دولت برداشته با نه و وظیفه ی دیوان محاسبات هست که تختلفات دولت از بودجه رو مشخص بکنه

مسخره هست دولت متهم به جناحی بازی بکنه و بگه شکایت میکنه

این قضیه ی درگیری مسلحانه در گلپایگان هم مشکوک هست اول گفتن 25 میلیون از یه بانک بردن سارقان پرشیا و زانتیا داشتن

چهار الی پتج نفر هم آدم کشتن اینا حرفه ای بودن یکی از کشته شده ها سرهنگ بوده

دو تا شهروند معمولی هم کشتن

خدا خودش کمک بکنه

کشور اینقدر مسخره شده هر خبری سیاسی میشه و اجازه نمیدن مشخص بشه حقیقت چیه

سربلند ایران و ایرانی

یا حق

 

 

9درسی که هیچ‌کدام از پایه‌های تحصیلی به ما یاد نمی‌دهد

 پایگاه اطلاع‌رسانی بنیاد ملی نخبگان: درست است که مدرسه چیزهای زیادی به ما می‌آموزد، ولی برخی مهارت‌های زندگی هستند که در هیچ‌کدام از پایه‌های تحصیلی حرفی از آن‌ها به میان نمی‌آید؛ درحالی‌که این درس‌ها ضروری‌ترین آموزه‌هایی هستند که در تمام عمرمان به آن‌ها نیاز خواهیم داشت. در این دو صفحه می‌توانید 9 مهارتی را ببینید که معلم‌های مدرسه آن‌ها را به ما نمی‌آموزند، با این حال امروز هم برای یادگیری‌شان دیر نیست.  

علوم کامپیوتر

دچار سوءتفاهم نشوید، منظورمان از علوم کامپیوتر کلاس‌های ICDL نیست که در برخی ادارات دولتی برای کارمندان برگزار می‌شود که در اغلب موارد خشک و غیرکاربردی از آب درمی‌آید و تنها چندهزار تومانی بابت گذراندن یک دوره تخصصی به حقوق سر ماه کارمندان اضافه می‌کند. با وجود تاکیدی که بر علم کامپیوتر و البته برنامه‌نویسی در دنیا وجود دارد و رشد بسیار سریع این علم و البته سودآوری اقتصادی‌اش، اما این موضوع در بیشتر مدارس نادیده گرفته می‌شود. البته شاید شما نخواهید زندگی‌تان را از راه برنامه‌نویسی بگذرانید، اما یاد گرفتن شیوه فکر کردن برنامه‌نویسان در هر رشته و شغلی که باشید، به درد می‌خورد؛ درست مثل تسلط به زبان انگلیسی یا اصول اولیه علم فیزیک. 

دفتر خاطرات....

 

روزی از روزها کـــدخــ.ـدا در حال خواب و مشغولِ دیدن رویـا در محضر پــادشـاه هفتمِ خواب (البته دقیقا خود  پـــادشــاه که نه، هـمسر ایشان! ) و انجام  حرکات موزون و ناموزون و دور از جناب به دور از چشم پــادشـــاه ......

باری از اصل ماجرا دور نیافتیم!

بلی, کـــدخــ.ـدا مشغول دیدن رویا بود که, ناگهان احساس نمود خواب مورد دیده شدن! بر عکس شده است! و دردی جانکاه، انــدرون وی همی پیچید!!! و ناگهان رویا مبدل به کابوس شد!

کد خدا از خواب پرید و چون اسـپاکتی که در چنگال بــپـیـچـد، به خود پیچید، وچون خـــر خــاکی* گرد شد!

همسرش که از دیدن این اوضاع خــوف نموده و انـــ.ـدر خود لرزیده بود!

شروع کرد به ماساژ دادن ، حولـه داغ درمانی، تجویز نبات داغ در کـــدخــ.ـدا و روشهایی از این دست!

اما افاقه نکرد که نکرد!

از این رو کـــدخــ.ـدا را که چون فنر در خود پیچیده بود , بر تـــَرک استری سوار و به نزد طبیب رساندند!

طبیب، کدخدا را معاینه نمود و به محضر کـــدخــ.ـدا عرض نمود که از معاینات روکــار نتیجه ای حاصل نشد و باید به معاینات تــوکـار دست یــازید!

و به این نتیجه رسید که عرض کردن خدمت کـــدخــ.ـدا فایده ای ندارد و باید قدری خدمت ایشان طول همی نمود و این موضوع را با کـــدخــ.ـدا و همسر وی درمیان گذاشته و گفت: روشی هست که او را کـولــــون اِسکُفی نامند و ..... (کــولونسکپی)

کدخدا که از این درمیان گــذاشـتگی بس ناراحت شده بود!

 گفت: تو میخوای درون ما را مشاهدت نموده و کسب فــیـض بنمایی؟!

حاشا و کلا.... زهی خیال باطل که کسی به ما ورود نموده و.....

طبیب پاسخ داد: چاره چه باشد، باید علت کشف شود و هیچ راهی نیست، باید معاینت نمود و گرنه ممکن است کار بیخ پیدا کند، کـــدخــ.ـدا ممانعت ننموده و اذن دخـــــول بفرمائید که وقت تــنـگ است!

کدخدا در فکر فــرو شـد.

و بعد از لــــَختی پاسخی از خود ول هــمی داد!

پووووووففففف.....

کـــدخــ.ـدا نفس خود را که در سینه حبس نموده بود به بیرون داد و گفت: چاره چه باشد، قبول میکنیم!

همه دنیا که ما را .... شما نیز بفرمائید!

طبیب: رخصت کـــدخــ.ـدا؟

کـــدخــ.ـدا: این شما و این فرصت ای یارِ ِ خــ.ــدا, علت این درد جانکاه را کشف بنمائید اما اسراف نکنید!

طبیب ابزار و ادوات رســـــَـد خود را به کاربست ومشغول رویت شد!

همزمان با نفوذ به اعماق کـــدخــ.ـدا، جعبه ای جادویی این گــلگــشت در اعماق کـــدخــ.ـدا را بصورت آنلاین به تصویر میکشید و کدخدا نیز ناظر و همراه این سفر بود!

کدخدا چیزهایی میدید که باورش قدری دشوار بود!

شهر شهر فرنگ بود و از همه رنگ، دنیا نکرده بود حتی قدری درنگ!

از سیاه سفید و ریز درشت! از ضخیم و باریک و دراز و کوتاه، هرچه بر کدخدا رفته بود، یاداشت برداشته بود (منظور از امورات روزمره!)

گویا این دل نباشد و دفتر خاطرات است!!!

خلاصه در گذر اول نقش قبوض مصرفی برق و گاز و تلفن وآب و فاضلاب بود و در پیچ بعدی قسط منزل و در خم بعدی عوارض دهداری و ....

همینطور که در این پیچ و خم در حال گشت و گذار! بودند....طبیب نعره ای زد و از حال برفت!

بعد از اندکی طبیب را به هوش آوردند!

کدخدا به طبیب رو کرده و گفت: مارا که معلوم است چه شد، تو را چه شد؟!

طبیب در پاسخ گفت: از شدت دردی که بر تو گذشته است، دنیا بر چشم من تار شد و ....

اینهمه مشکلات که بر تو میرود؛ اگر بر کوه گذشته بود تا به حال صد باره پــــــا.... همی شده و سنگریزه میشد اگر بر رستم رفته بود، رستم ......

کــــا.... تو بس مرد است و در کشاکش دهر سنگ زیزین آسیاب، که به دردی بسنده کرده و هنوز پوره نشده است!

برو یک نان خورده و یک نان صدقه بده (البته اگر گیر آوردی!) و قدر [...] خود بدان!

کـــدخــ.ـدا لنگان لنگان قدمی برداشته، هر قدم دانه شکری کاشته و سوی منزل همی شد تا ادامه خواب خود را ....

*خــر خاکی نوعی سخت پوست است که در خاک زندگی میکند و ....

 

 

نامه‌ای به استاد زیباکلام عزیز

استاد دکتر صادق زیباکلام عزیز؛

اول سلام و عرض ارادت؛

اما غرضم از عرض ارادت، ادب شما در نامه به حسین آقای شریعتمداری بود. با همه اختلافات نظر سه‌گانه... نمیدانم که شاید این هم از ذات ژورنالیستی و ذائقه سیاس شما بوده اما از اینگذشته به برداشت خودم روراستی شما را هرچند بسیاری از موارد مطروحه شما را قبول ندارم -البته اگر به حساب آیم- می‌ستایم. فقط خواستم ... نه هیچ نمی‌خواهم.. کاش می‌شد در مجلسه خلوت هو صحبتتان می‌شدم یا حتی شنوایتان البته اگر همسر و فرزندم اجازت دهند. اردتمند  حسن‌علی الهی hasanali@chmail.ir