گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

ادب اجتماعی را به فرزند خود بیاموزید

ادب اجتماعی را به فرزند خود بیاموزید

بچه کوچولو ایستاده است در جمع خانواده و تازه با تمام قدش به سر آدم بزرگ‌هایی که هرهر و کرکر می‌خندند هم نمی‌رسد.

در محفل بزرگ‌ترها جوک‌هایی از قومیت‌ها را تعریف می‌کنند و هریک پیامک خنده‌داری در مورد یک گروه می‌خواند.

بچه کوچولو به سه سال نرسیده است که وقتی می‌خواهد جلب توجه کند می‌گوید: «فلانی گفت: من گشنمه!»

او حتی نمی‌داند وقتی این حرف را می‌زند خانواده به چه می‌خندند، اما همین که جلب توجه کند برایش کافی است. بزرگ‌تر که می‌شود می‌فهمد:

لطفا به ادامه ی مطلب بروید :

هنوز هستم

امروز بعد از مدت ها فرصت کردم بیام و یکم برای شما گل پسرا بنویسم

الان شما دو سال و سه ماهتون تموم شده نمیدونید چقدر شیرین زبون شدید. نمیخوام بزرگتر بشید. کوچولو کوچولو حرف میزنید دلم براتون میره هر جا هم که میریم به خاطر این شیرین زبونیتون خیلی دوستون دارن و شما مجلسا دستتون میگیرید.

شعرا را خوب یاد میگیرید و نصف نیمه میخونید شعر یه توپ دارم قلقلیه آهویی دارم خوشگله یه روزی آقا خرگوشه را کم بیش بلد شدید از طرفی دست و پا شکسته تا 6 را میشمارید و رنگها را هم 6 الی 7 تاشا بلدید

داستان زندگی ما. حتما بخونید

یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. 
از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، 
هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.
در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز
کردند، 
و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. 
بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، 
و همه آنها با این مورد موافق بودند.
بعد از یک بحث طولانی، 
جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، 
گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ 
اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.
خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال … سپس در سال
هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . 
او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،«
دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. 
منم حالا نمی رم نمک بیارم»!


بعضی از ما ،
زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که 
ازشون انتظار داریم عمل کنن.
آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدهند هستیم 
که خودمون عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم