گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

خیالزده ها

خیالزده ها

می گفت – دست کم یک ربع قرن پیش – بزودی می میرد. هنوز نفسی می کشد. همین یکی دو هفته قبل بود که با وی سلام و احوالپرسی کردم. یکی دو بار خواسته ام بپرسم که آیا دیگر خبری از اجل خود دارد یا نه. از قرار معلوم بنحوی مسأله اش حل شده است. گویا با یکی از خویشاوندان هم منقل بوده است که با وی هم خط می باشد. اینک منم که همچون کرگدن تنها سفر می نمایم. چون مثل مشارٌالیهما مهندس نیستم کسی – اعم از آشنا و بیگانه – روی حرفهایم حساب باز نمی کند. هر که هم دلسوز باشد از خدا می خواهد که هیچیک از ما بهتران شطحیاتم را جدّی نگیرد. یحتمل اینکه هنوز سرم به تنم باقی است از برکت کثرت مشغله حضرات می باشد. من هم اعتیاداتی داشتم. از شدّت سیگارکشی ملقّب به لکوموتیو بودم. در عنفوان نوجوانی بود که لب به دخانیات زدم. به اقتضای عهد طاغوت تقریباً دائم الخمر هم شده بودم. کنار گذاشتن عرقخوری آسانتر از ترک سیگار بود که این توفیق هم پس از سفری به مشهد و استمداد از امام رضا میسّر شد. اوائل خیال می نمودم خودم را از یک چیز ضروری محروم می کنم. بعد سکه ام افتاد که چقدر احمقم اگر به بهای سلامت خود و رفاه اهل و عیال جیب عدّه ای تجار مرگ را پر کنم. با نگاهی به اطرافم پی بردم که بعضی بدون دود هم زندگی خوبی دارند. امّا همان فردی که من به اقتدای او سیگار را ول کرده ام اینک کاری جز پک زدن سیگار ندارد. چشمش تقریباً کور است. هنوز می شنود ولی حرفگوش کن نیست. لابد فایده ای ندارد که به او بگویم سرخپوستان امریکا انتقامشان با اعتیاد به سیگار ( چپق ) گرفته می شود و مرگ میلیونها سیگاری در غرب و شرق دنیا تقاص جنایات علیه آن مظلومان است. شاید ما هم شریک جرم جانیان بوده ایم که گرفتار چنین بلایایی شده ایم. لزومی ندارد کسانی را کشته باشیم. همین که نهی از منکر نکنیم ما را در صف خطاکاران قرار می دهد. وانگهی اینک معتادان پیر و جوان جامعه ما به سیگار و تریاک اکتفا ننموده دست به دامن انواع صنعتی آنها شده اند. اوضاع هم چنان به افتضاح کشیده که همه معتاد فرض می شوند مگر خلافش ثابت شود. همه می دانند که در خانواده من دو نفر از معتادان مدرن هستند و تاکنون نتوانسته ایم علاجشان کنیم. بضرس قاطع می توان گفت تا نفس ( ذهنیت ) یک قوم تغییر نکند خدا هم در ایشان چیزی را دگرگون نمی سازد. ما باید بدانیم که خدا همه امکانات را در اختیار مان نهاده که هر آنچه بخواهیم بشویم ؛ حتی مثل خدا.

یکی از خیالزده های موصوف در فوق آقای مهندس بیکاره حاجی محمّد شادکام است که پس از نیمه کاره ول کردن تحصیلش در دانشگاه تبریز مبادرت به باز کردن دفتر فنّی می نماید. ولی چنانکه افتد و دانی کارش نگرفت و دفتر کذایی را به دیگری واگذار کرده است. نامبرده چنان به حسابگری خود مغرور بود که مدام دم از مرگ عنقریبش می زد. البتّه ، از قضا ، همه محاسباتش غلط از آب در آمده است. کما اینکه مهندسان انقلابی کشور هم خیال می کردند که حساب دنیا و ما فیها کلاً دستشان است و با دخالت فضولی در کلیّه امور مملکت کار دست همه دادند. البتّه آنانی که چندان لجوج نیستند از زیاده روی خود توبه کرده روی به ملّت آورده اند تا با مشارکت در امور عمومی جبران ما فات کنند.  می ماند بعضی از پر رو ها که می گفتند دیگران به اندازه کافی به ایشان تفویض اختیار نکردند و گر نه من آنم که رستم درداستان ! این هم اعتیادی است که بقول قزاقها «  آوٌروٌ قالسا دا اده ت قالمایدی ». یعنی ترک عادت موجب مرض است.   

برگزاری نشست شیوه های همسرداری برای بانوان شهر بخشایش

   امروزه آسیب های اجتماعی نوظهور متعددی وجود دارند که تداوم حیات مشترک را با تهدید های جدی مواجه کرده اند طوری که میزان اختلافات خانوادگی ،احساس نارضایتی از زندگی مشترک و در نتیجه بروز آسیب هایی چون خشونت در خانواده و نارضایتی جنسی ناشی از همین مسائل را شاهدیم.

خانواده بویژه زنان و مردانی که زندگی مشترکی دارند بدلیل اینکه فاقد حداقلی از آگاهی های جنسی و خانوادگی هستند بیشتر در معرض این آسیب ها قرار دارند طوریکه بخش عمده نارضایتی ها متاثر از ابهام نقش و بی توجهی همسران به نیازهای متقابل و فقدان برخی ازمهارت های زناشویی آنها می باشد . از طرف دیگر مطالعات علمی مختلف نشان می دهد مردان در مقایسه با زنان از سطح انتظارات زناشویی بالایی برخوردارند اما با تولد فرزند به جهت خصلت مادرانه این فضا دچار تحول اساسی می شود طوریکه مردان از بی تفاوتی عاطفی و جنسی همسران خود شکایت می کنند چیزی که گاهی خود بتنهایی موجبات بروز نارضایتی جنسی از زندگی مشترک شده و در مواردی به خیانت و رواج روابط فرازناشویی می گردد به همین خاطر اموزش شیوه های نوین همسرداری برای همسران یک واقعیت اجتناب ناپذیر می نماید در این بین جایگاه زنان بیشتر مورد توجه است زنان فارغ از گروه سنی و سابقه تجربه زندگی مشترک و بدون توجه به موقعیت اسکان در شهر یا روستا و بدون توجه به سطح تحصیلات شان به این اموزش ها و یادگیری مهارت های مرتبط نیاز دارند تا از این طریق استانه آسیب پذیری خانواده ها به حداقل برسد . به همین دلیل نشستی یک روزه با عنوان " آموزش شیوه های نوین همسرداری مبتنی بر رویکرد اسیب های اجتماعی نوپدید در خانواده ها " در مورخ 8/9/1393 در بخش بخشایش از توابع شهرستان هریس و با مشارکت شهرداری و واحد پیشگیری بهزیستی هریس با حضور جمع زیادی از بانوان ین شهر برگزار گردید  در ابتدای این نشست ابتدا اقای مهندس رادمهر شهردار محترم بخش بخشایش ضمن خوشامدگویی به دکتر عبداللهی جهت برگزاری این نشست  بر ضرورت تداوم کارهای فرهنگی برای خانواده تاکید کرده و مراتب امادگی شهرداری را برای برگزاری نشست های بعدی یادآور شدند در ادامه آقای دکتر عبداللهی به تبیین این آسیب ها و تهدیدات نوپدید خانواده ها و آموزش برخی از مهارت های بانوان برای مقابله جدی با اسیب های احتمالی پرداختند در ادامه سوالات متعددی از سوی حاضران طرح شد که دکتر عبداللهی و مهندس رادمهر به تناسب نوع سوالات پاسخ های مناسب را ارائه کردند در پایان به 6 نفر از برگزیدگان پرسش جلسه به هدایایی به رسم یادبود اهدا شد.

خاطرات خوزستان - 3 - دوستی من و حاج رحیم

خاطرات کار و کارگاه – خاطرات خوزستان 3

دوستی من و حاج رحیم

در این گرما ، تنها چیزی که می تواند حس خوبی به آدم بدهد نوشیدن یک لیوان آب است . آب یخ تگری . آب یخی که آدم را از شر گرما و شرجی هوا فراری دهد .

در دفتر حاج رحیم نشسته ام . آبدارچی شرکت ، با سینی چایی وارد می شود .

-          قربونت . لطفا به جای این چایی یه کاسه آب یخ به من بده !

-          مهندس جان دیگه دوران کاسه های لعابی و مسی تموم شده . بگو یه لیوان آب برات بیاره .

-          حاجی جان من الان اینقدر تشنه ام که برام کاسه و لیوان و سطل و پارچ و قابلمه مهم نیست . مهم آب یخه که حالمو جا بیاره !

آبدارچی می رود دنبال آب و حاجی می افتد به جان کاغذهای روی میز و توی کشوهای میزش . عاقبت چیزی را که دنبالش بوده پیدا می کند .

-          خوب این هم فرم قرارداد اجاره ماشین آلات . گفتی چندتا تراک میکسر می خوای ؟ برای چند ماه ؟ برای کجا ؟

-          حاجی جان تلفنی که گفتم . یه تراک میکسر . فعلا برای دو ماه . همین نزدیکی اهواز . 30 کیلومتری اهواز . کار که روی غلتک بیافته شاید دستگاه های بیشتری بخوام .

و در میان خوردن آب یخ و گفتن خاطرات دوستان مشترک ، قرارداد اجاره ی یک دستگاه تراک میکسر را با حاج رحیم ، مسئول ماشین آلات شرکت در اهواز ، نهایی می کنم .

تا چند ماه پیش ، من هم به نوعی همکار حاجی به حساب می آدم . من سرپرست امور بخش عمرانی شرکت بودم در تهران . او معاون ماشین آلات شرکت در اهواز . حالا او همانجاست و من شده ام پیمانکار . پیمانکاری که برای شروع بتن ریزی کانال ، احتیاج به تراک میکسر دارد .

-          خوب مهندس جان این هم قرارداد . بیا امضا کن .

-          حاجی بده بخونم ببینم چی نوشتی !

-          چیزی نیست مهندس جان . یه قرارداد معمولی .

قرارداد معمولی را می خوانم . اما انگار زیاد هم معمولی نیست ! از قضا قسمت های نامعمولش خیلی بیشتر از قسمت های معمولی اش هستند !

-          حاجی نوشتی ماهی چند ؟ یک میلیون وششصد هزار ؟

-          خوب آره دیگه !

-          حاجی جان ! لااقل من که می دونم تعرفه شرکت یک و چهارصده ! اون دویستای زیادی برای چیه ؟

-          ای بابا مهندس جان زیاد سخت نگیر . آخه تو رفیق مایی . ما ارادت داریم . ولی فردا ممکنه خیلی ها حرف مفت بزنن . دویست تومن زیادتر نوشتم که فردا هیچ کسی نتونه حرف و حدیثی برامون دربیاره !

انگار این رفاقت خیلی بیشتر از این حرفها ارزش دارد که به خاطر آن برای چهارصد هزار تومان بخواهم با حاجی کل کل کنم ! قبول می کنم . اما به نظر می رسد این آخرین چیزی نیست که باید قبول کنم ! در یکی از بندهای قرارداد ، حاجی نوشته که باید کرایه یک ماه را همین الان پرداخت کنم و کرایه ماه بعد را هم اول ماه !

-          حاجی جان ! از همه چک پنج شیش ماهه می گیری ! به ما که می رسه پول نقد که هیچ ! پول پیش هم می خوای بگیری ؟

-          گفتم که مهندس جان . تو رفیق مایی ،همکار  ما بودی . اینجوری فردا کسی نمی تونه حرف و حدیثی برامون دربیاره ! بنویس ! یه چک برای همین امروز بنویس ، به چک هم بنویس برای سی روز دیگه . بنویس تا زودتر تمومش کنیم . کم کم وقت نمازه .

انگار مجبورم هر چه را که حاجی می گوید بپذیرم . اینجا تنها جایی است که در اهواز می شناسم و حالا دیگر وقت اینکه دنبال دستگاه دیگری بگردم را ندارم .

-          حاجی جان این دو تا چک رو بنویسم دیگه همه چیز تمومه ؟ دیگه کسی حرف و حدیث و روایت و حکایتی پشت سرمون نمی گه ؟

-          نه دیگه ! فقط می مونه یک چک بدون تاریخ به مبلغ پنجاه میلیون در وجه شرکت !

-          اون دیگه برای چی ؟

حاجی توضیح می دهد که چک پنجاه میلیونی در حقیقت ضمانت برگرداندن سالم ماشین است بعد از دو ماه . ضمانت اینکه اگر ماشین دزدیده شد ، یا چپ شد ، یا هر بلای دیگری سرش آمد ، خسارتش را پرداخت کنم . هر چه هم که برای حاجی بگویم که چرا باید برای دستگاهی که به زحمت سی میلیون ارزش دارد چک پنجاه میلیونی بدهم ، فایده ندارد . آخرش همان حکایت است :

-          مهندس جان ! ناراحت نشو برادر . گفتم که . ما دوستیم . رفیقیم و ...

بقیه حرفهای حاجی را نمی شنوم ! باقی مانده ی آب درون پارچی را که آبدارچی آورده بود ، توی لیوان می ریزم و یک نفس سر می کشم . دسته چک را دوباره از توی کیفم بیرون می آورم و می نویسم : « مبلغ یک میلیارد ریال معادل یکصد میلیون تومان ، در وجه شرکت ... » . چک را از دسته چک جدا می کنم و می دهم حاج رحیم و یک نسخه از قرارداد را برمی دارم . حاجی بلند می شود که با من خداحافظی کند . با رفیقش . با همکار سابقش . در حالی که از روی صندلی اش بلند می شود ، نگاهی به چک می اندازد .

-          چرا صد میلیون نوشتی مهندس جان ؟ من که گفتم پنجاه میلیون بنویس .

-          حاجی جان از یک میلیون بیشترش برای من فرقی نداره ! اما ما با هم رفیقیم . دوستیم . ما ارداتمندیم . بذار یه چک صدمیلیونی بنویسم که اگه کار بیخ پیدا کرد بگن رفیق حاجی صد میلیون چک داده نه پنجاه میلیون ! اینجوری حرف و حدیثی توش نیست دیگه !  

من و حاجی هر دو می خندیم و با هم روبوسی می کنیم و خداحافظی می کنیم و من از دفتر حاجی بیرون می زنم . خنده های هر دوی ما از ته دل است . او از اینکه قرارداد را همانجور که می خواسته نوشته خوشحال است و از ته دل می خندد . من هم فکر می کنم اگر دو تا دوست دیگر مثل حاجی داشته باشم به دشمن احتیاجی ندارم و خوشحال از این موضوع از ته دل می خندم !

 

 

برخورد متفاوت نمایندگان و فرماندار با موضوع اشتغال

امروز در شهری زندگی می کنیم که بیکاری در آن نفس کش می طلبد و تبعات منفی آن همچون آلودگی سر تا پای این شهر را فرا گرفته است ولی ظاهرا کسی قادر نیست این معضل را برطرف نماید و به همین جهت هر روز بر عده کسانی که بار سفر را بسته و از این شهر می روند افزوده می شود؛ چرا که دیگر جای ماندن نیست!

در این مطلب قصد بر این است که با نحوه برخورد 3 تن از مسئولان میانه در زمینه اشتغال آشنا شویم

 

1- اسماعیل حیدری آزاد( فرماندار میانه):

یک برگ A4 را برداشته و در جهت ایجاد شغلی از ایشان درخواست مجوز می کنیم. نامه با طی مراحل اداری به دست ایشان می رسد

2- مهندس حسینی (نماینده میانه):

به دفتر مهندس مراجعه می کنیم تا در مورد مشکلی که در باب اشتغال به وجود آمده از ایشان تقاضای حل  مشکلمان را می کنیم

3- دکتر حاج محمدعلی مددی(نماینده میانه):

در جهت اشتغال و حل مشکل پیش آمده با دکتر مددی قرار ملاقات می گذاریم و منتظر پیگیری و جواب ایشان می مانیم

 

حال به نظر شما جناب حیدری آزاد ، مهندس حسینی و دکتر مددی چگونه با مشکل ما برخورد و آن را حل خواهند نمود؟!

 

جواب 3 سوال فوق آماده است اما می خواهیم نظرات شما را در این باب که نشات گرفته از شناخت شما در مورد مسئولین می باشد را جویا شویم