پاییز
یکی از فصل های سال پاییز است من پاییز را خیلی دوست دارم زیرا همدرد من است و رنگش
مثل من همیشه زرد و مریض است پاییز از دیگر فصل های سال همیشه بدبخت تر است به
طوری که هیچ کس مثل بهار برای استقبال او نمیرود زیرا خیلی دل گرفته و غم انگیز است
درست مثل خود من که هروقت به تهران میروم غریب و غربتی هستم و همه از چهره ی زرد و
رنجور من وحشت می کنند و از کنارم با نفرت میگذرند.
پاییز مثل بهار و تابستان و من دلش لک میزند برای یک میوه ی تر و تازه زیرا او همیشه باید
میوه های انباری و سردخانه ای را چند برابر قیمت بخرد که باز مثل من در توانش نیست و
مجبور است فقط انها را تماشا کند و به خودش وعده سر خرمن بدهد.
من خیلی دلم برای پاییز میسوزد و دلم می خواهد با برگ های خشگش اتشی برایش روشن کنم
تا تن ضعیف و رنگ پریده ی او را برای ساعتی گرم کنم زیرا گاز ما هم به علت بدهی چند
ماهی است که قطع شده و ما هم تقریبا مثل پاییز زندگی می کنیم و چشم به بهار و تابستان اینده
دوخته ایم و زیر افتاب خودمان را گرم می کنیم که ان هم ممکن است چند وقت دیگر قبضش از
طرف شهرداری صادر شود!!!!قبض افتاب را می گویم و شاید هم تا امروز صادر شده اما به
علت گرفتاری مسئول توضیع قبض هنوز به دست ما نرسیده خلاصه اینکه پاییز یکی از فصل
های پریشان و عریان سال است که با سیلی بادگونه اش را برای مدتی سرخ نگه می دارد اما
این سیلی دوام چندانی ندارد و زود او را از پای در می اورد و او با تن لخت و سرمازده اش
دامنی میشود برای اشک اسمان و شاید هم اسمان به خاطر رنگ پریده و بی کار و بیمار اوست و
چند ماهی می بارد این است که من میگویم پاییز همدرد من است و من او را خیلی خیلی دوست
دارم ای کاش زودتر بزرگ می شدم و برای پاییز رنگ پریده و رنجور چند قوطی رنگ سبز
قشنگ بخرم و تن او را سبز سبز سبز کنم و یک قلم از رنگ باقی مانده اش را روی دفتر زرد
سرنوشت پدرم بکشم که چند سال است با مداد زرد الفبای سرنوشت را روی دفتر زندگی خط
خطی می کند.
این بود انشای زرد و رنگ پریده پاییزی من امیدوارم که خانم انشا مثل ما پاییزی نباشد و امروز
دیگر به من تک نمره ندهد.
بیشتر وزن بدن انسان از
آب تشکیل شده است. وقتی در یک محیط گرم قرار می گیرید، بدن برای خنک کردن خود عمل تعریق را انجام می دهد. وقتی عرق کردن بیش از باشد، خطر کم آبی سلامتی افراد، به خصوص کودکان را تهدید می کند.از دست دادن آب و نمک بدن و کاهش مقدار آنها را کم آبی گویند. برای حفظ عملکرد صحیح خون و سایر مایعات در بدن و نیز برای حفظ فشار خون طبیعی نیاز به آب داریم.
بدن ما علاوه بر مایعات، نیاز به الکترولیت هایی دارد که نمک (
سدیم) از جمله آنهاست که بطور طبیعی در سلول ها ، خون و سایر مایعات بدن وجود دارد.بدن ما از راه های گوناگونی آب خود را از دست می دهد که به شرح زیر است:
- از طریق ادرار
- تهوع یا اسهال
-
عرق کردن- از طریق تنفس و ریه ها
60 درصد وزن بدن را آب تشکیل می دهد . همچنین 85 درصد بافت مغز از آب تشکیل شده است. بنابراین نوشیدن 6 تا 8 لیوان آب در روز می تواند به بدن شما کمک کند تا به درستی کار کند.
حتی با کاهش یک دهم آب بدن دیگر قادر نخواهیم بود بایستیم و راه برویم.هر چند که با انجام یک فعالیت بدنی سنگین دچار کمبود آب خواهیم شد ، ولی حتی یک کار آسان مثل باغبانی،
پیاده روی و دوچرخه سواری باعث کاهش چشمگیر آب بدن در زمانی کوتاه خواهد شد.وسیله نقلیه خیلی سریع گرم می شود ، به همین دلیل وقتی کودک در ماشین است باید با یک وسیله خنک کننده مثل کولر یا چیز دیگری او را خنک کنید . هوای داخل یک وسیله نقلیه قفل و پارک شده در یک محل، خیلی سریع گرم می شود.
بیشترین خطر کم آبی ، در کودکان زیر یک سال وجود دارد، زیرا خیلی سریع دچار اسهال می شوند.مراحل نخست کم آبی، نشانه خاصی ندارد و فقط می تواند شامل خشکی دهان و احساس تشنگی باشد. در مراحل بعدی، علائم شامل پوست خشک و داغ ، سرگیجه ، گرفتگی و درد عضلات دست و پاست. وقتی کم آبی شدید شد ، نشانه هایی که بروز می کنند شامل موارد زیر است:
- صورت برافروخته و سرخ شده
- کاهش مقدار ادرار
- ادرار غلیظ و زرد پر رنگ
- مشکل دفع ادرار
- گود افتادگی چشم ها
- فرو رفتگی سر نوزاد
- عصبانیت و بدخلقی
- رفتار غیرمعقول
- فقدان اشک
در موارد شدید، کم آبی منجر به بیهوشی می شود و روی جریان خون در بدن اثر می گذارد و حتی ممکن است به مرگ بیانجامد.
برای مقابله با کم آبی بایستی قبل از احساس تشنگی آب نوشید، البته نوشیدنی های حاوی الکل و کافئین برای رفع تشنگی مناسب نیستند، زیرا حاوی موادی می باشند که بدن را دچار کم آبی می کنند.
برای جلوگیری از
بروز کم آبی در هوای گرم تابستان بایستی :
- هر نیم ساعت یک بار، حداقل یک و نیم لیوان
آب بنوشید.
- 20 تا 30 دقیقه قبل از شروع بازی یا ورزش ، حداقل 5/1 لیوان آب بنوشید.
- حتی اگر احساس تشنگی نکردید، آب بنوشید.
اگر در روزهای گرم تابستان بیرون از منزل بودید و کسی که همراه شما بود ( خصوصاً کودک یا فرد جوانی ) ناگهان دچار سرگیجه، تهوع یا ضعف شد، فوراً او را به داخل منزل یا محل خنکی که سایه دارد، برسانید و برای جبران کمبود آب بدنش، به او نوشیدنی یا آب خنکی بدهید. البته بایستی به خاطر داشته باشید برای رفع عطش از آب یخ ( آبی که خیلی خنک است ) استفاده نکنید، زیرا آب خیلی خنک باعث عطش و احساس تشنگی بیشتر در فرد می شود.
فردی که علائم زیرا از خود نشان دهد، در معرض خطر زیادی است و بایستی فوراً او را به پزشک برسانید. این علائم شامل :
پوست خشک و سرخ شده ، نبض تند ، پوست سرد و مرطوب وچسبناک ، هذیان گویی و گیجی شدید است. در نهایت باید بگوییم با شناخت علائم کم آبی می توانید از بروز چنین مشکلی جلوگیری کنید و روزهای گرم تابستان را با خوشی و سلامت سپری کنید.
روایت کاملتر را با قلم نظامی عروضی، نویسنده قرن 6 هجری بخوانید.
روایت دیگر مصرع نخست این قصیده چنین است:
بانگ جوی مولیان آید همی
طرفداران این روایت میگویند جوی و رود معمولا بانگ دارند و نه بو. البته ضبط «بوی جوی مولیان» در بین مصححان دیوان رودکی مشهورتر است.
چنین آوردهاند که نصر بن احمد که واسطه عقد اهل سامان بود و اوج دولت آن خاندان ایام ملک او بود و اسباب تمتع و علل ترفع در غایت ساختگی بود، خزائن آراسته ولشکر جرّار و بندگان فرمانبردار زمستان به دارالملک بخارا مقام کردی و تابستان به سمرقند رفتی یا به شهری از شهرهای خراسان. مگر یک سال نوبت هری بود، به فصل بهار به بادغیس. که بادغیس خرمترین چراخوارهای خراسان و عراق است. قریب هزار ناو هست پر آب و علف که هم یکی لشکری را تمام باشد. چون ستوران بهار نیکو بخوردند و به تن و توش خویش بازرسیدند و شایستهی میدان و حرب شدند،نصر بن احمد روی به هری نهاد و به در شهر به مَرغ سپید فرود آمد ولشکرگاه بزد. و بهارگاه بود و شمال روان شد و میوههای مالن و کروخ در رسید که امثال آن در بسیار جایها به دست نشود و اگر شود بدان ارزانی نباشد.آنجا لشکری برآسود و هوا خوش بود و باد سرد و نان فراخ و میوهها بسیار و مشمومات فراوان. لشکری از بهار و تابستان برخورداری تمام یافتند از عمر خویش … زمستان آنجا مقام کردند و از جانب سجستان نارنج آورردن گرفتند و از جانب مازندران ترنج رسیدن گرفت. زمستانی گذاشتند در غایت خوشی.
چون بهار درآمد اسبان به بادغیس فرستادند و لشکرگاه به مالین به میان دو جوی بردند و چون تابستان درآمد میوهها در رسید.
امیر نصربن احمد گفت تابستان کجا رویم که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم.
چون مهرگان درآمد گفت مهرگان هری بخوریم و برویم و همچنین فصلی به فصل همی انداخت تا چهار سال برین برآمد زیرا که صمیم دولت سامانیان بود و جهان آباد و ملک بی خصم و لشکر فرمانبردار و روزگار مساعد و بخت موافق. با این همه ملول گشتند و آرزوی خانمان برخاست…دانستند که سر آن دارد که این تابستان نیز آنجا باشد.پس سران لشکر و مهتران ملک به نزدیک استاد ابوعبدالله الرودکی رفتند و از ندمای پادشاه هیچکس محتشمتر و مقبولالقولتر از او نبود.گفتند به پنج هزار دینار تو را خدمت کنیم، اگر صنعتی بکنی که پادشاه از این خاک حرکت کند که دلهای ما آرزوی فرزند همیبرد و جان ما از اشتیاق بخارا همیبرآید. رودکی قبول کرد که نبض امیر بگرفته بود و مزاج او بشناخته، دانست که به نثر با او در نگیرد، روی به نظم آورد و قصیده ای بگفت به وقتی که امیر صبوح کرده بود درآمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند، او چنگ برگرفت و در پردهی عشاق این قصیده آغاز کرد:
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی |
پس فروتر شود گوید:
ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی گر به گنج اندر زیان آید همی |
چون رودکی بدین بیت رسید امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد وبیموزه پای در رکاب خنگ نوبتی در آورد و روی بخارا نهاد چنان که رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند، به برونه، و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ بازنگرفت و رودکی آن پنج هزار دینار مضاعف از لشکر بستد.
چهار مقاله (مجمع النوادر)
جعفر شعار و حسن انوری در کتاب «گزیدهی اشعار رودکی» ماجرای بالا را به زبان امروزین چنین نقل کردهاند:
«علت سرودن این شعر را چنین نوشتهاند که نصر بن احمد سامانی در زمستان در بخارا اقامت میکرد و در تابستان به سمرقند یا به شهری از شهرهای خراسان میرفت. در سالی که به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمتها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدینسان اقامت او چهار سال طول کشید. سران و بزرگان که از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند نزد رودکی آمدند و از او خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد. رودکی این شعر را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پردهی عشاق آغاز به خواندن کرد. چون به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامهی سفر بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد»
دولتشاه سمرقندی در کتاب «تذکرةالشعرا» ضمن بیان حکایت فوق با نگاه دقیق خود چنین مینویسد:
«… گویند امیر را این قصیده به خاطر چنان ملایم افتاد که موزه در پای ناکرده سوار شد و عزیمت بخارا نمود و عقلا را این حالت به خاطر عجیب مینماید که این نظمی ساده و از صنایع و بدایع و متانت عاری. چه اگر در این روزگار سنخنوری مثل این سخن در مجلس سلاطین و امرا عرض کند، مستوجب انکار همگنان شود»
زلف پریشانم را شستم و باآهنگ لالایی باد چشمانم را آرام بستم
گروه نوازندگی باد پشت سر پاییز راه افتاد وناگاه آن چند پر باقیمانده روی سرم را هم کندو مرا لخت مادر زاد در صحرای زمستان رها کرد ولی ناراحت نبودم چون همه خوابیده بودند و زشتی افتادن پیراهن مرا کسی نمیدید و انسانها هم که عشق و حس سرشا نمی شود یادم نمی رود روزی که سرم به تنم می ارزید وسایه ام روی سرشان بود هم با چوب توی صورتم می زدند تا مجبور شوم دارایی هایم را رها کنم و این گروه جلاد هم تن مردگان ما را می سوزانند و با آن ....