گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

دلم برات تنگ شده خدا

دلم برات تنگ شده خدا

دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یا کریم  خانه میریزد

چه بخشنده خدای عاشقی دارم

که میخواند مرا باآنکه میداند گنهکارم

دلم گرم است میدانم

بدون لطف او تنهای تنهایم

تو ای زیباترین ای دوست 

برایت من خدا را آرزو دارم

برایت عاشقی را آرزو دارم

دقایقی با نیما یوشیج

دکتر نیستم...
اما برایت 10 دقیقه راه رفتن روی جدول کنار خیابان را تجویز می کنم، تا بفهمی عاقل بودن چیز خوبی است، اما دیوانگی قشنگ تر است... برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز می کنم تا بفهمی هنوز هم میشود بی منت محبت کرد... به تو پیشنهاد می کنم گاهی بلند بخندی ... هرکجا که هستی ... یک نفر همیشه منتظر خنده های توست...دکتر نیستم، اما به تو پیشنهاد می کنم که شاد باشی! خورشید، هر روز صبح به خاطر زنده بودن من و تو طلوع می کند! هرگز منتظر فردای خیالی نباش... سهمت را از شادی زندگی همین امروز بگیر ... فراموش نکن!!! مقصد همیشه جایی در انتهای مسیر نیست، مقصد از لذت بردن در قدمهاییست که بر میداریم!
چایت را بنوش ...
و نگران فردا نباش ...

شعر ها را نباید حفظ کرد_رادیو هفت

شعر ها را نباید حفظ کرد. مخصوصاً شعر هایی را که از خواندنشان ذوق کرده ای. باید یادت نمانده باشد که آن شعر هیجان انگیز را کجا خوانده ای، چرا خوانده ای. فقط یادت باشد که بار ها برای دوباره خواندنش کتاب ها را ورق زده ای. با خودت است می توانی پیامش را بگیری یا به کار بندی اما بیانش را نه. اصلاً اگر شعر را برای پیام های اخلاقی آن می خوانی لذت بزرگی را از دست داده ای. لذتش به این است که با شعر همزاد پنداری کنی. نه اینکه در مقام شنونده نصیحت به آن گوش کنی. پس شعر ها را حفظ نکن. بگذار آنها غافلگیرت کنند. شعر ها هم دوست ندارند دچار عادت شوند. شعر ها هم دوست ندارند صرف عادت هر روز تکرارشان کنی. دوست دارند برایت تازگی داشته باشند. به اطرافت نگاه کرده ای؟ به کسانی که دوستشان داری. بهترین شعر زندگی ات همانی است که کنارت نشسته است. نگذار بهترین شعر زندگی ات برایت تکراری شود.

هوالاحسن سمیع و بصیر

سلام . سلامی به زیبایی گل . سلامی به لذت رها شدن پروانه ای از پیله و سلامی به گرمی تابستان کربلا.

سلام به بهترینه وعده کنندگان . سلام به تویی که دل ها با ذکرت آرام می گیرد و سلام به تو ای احسن الخالقین .

نوشتن نامه برای کسی که هر روز و هر دقیقه و هر لحظه به آدم  نزدیک هست سخت است. بارالها کمی و کاستی های منو در این نامه ببخش.

خدایا تو از رگ گردن به من نزدیک تری ولی من روز ها و ماه ها ازتو دور تر ام .از این دور تر ام مگه می شه که فقط در سختی ها و مشکلات یادت می کنم و تو را ثنا می گم

. خنده ام می گیرد یا شاید ام گریه برای اینکه برای کسی  نامه می نویسم که همه ی هستیم و نیستیم  از اوست !  آن هم اینقدر ساده و بی ریا .

خدایا خیلی سوال های بی جواب دارم .

گاهی اوقات در گوشه ی اتاق نیمه تاریک ام به پنجره و باران های مثل مرواریدت خیره می شوم  و    با خودم زمزمه می کنم  که آیا گناهانم را می بخشد  ؟؟ اما بلافاصله نوایی در درونم می پیچه : هوالرحمن الرحیم .

یا در زمان محرم  تو تاریکی مجلس ها با خودم فکر می کنم آیا توبه ام قبوله ؟؟؟

باز این نوای در دلم نجوا می کند : هو الغفورالرحیم.

بعضی اوقات وقتی رو برگ های زرد پاییزی  که راه میرم  با همان صدای خشخش با  خودم فکر می کنم چرا منو آفریدی در حالی که فرشتگانت در هر حال تمحیدت می کردند. اینبار این نوا خیلی آروم تر می گه : خدا می دونه آنچه  که تو نمی دونی.

خدایا بعضی اوقات از دستت ناراحت می شم . اخه چرا اون های که به ناحق می خورند پول دار ترند .؟

چرا اونایی که مسخره می کنند با هاشون به آدم بیشتر خوش می گذره؟ اصن چرا همیشه بد ها بهترند؟؟ اما این بار نوای درونم پاسخی نمی ده فقط یک سوال می کند : در نزد خدا یا مردم؟

خدایا این نامه ممکنه اولین و آخرین نامه ام به تو باشد . منو ببخش واسه همه طلب کاریام که در زندگی از تو دارم .خدایا منو ببخش که صدای مظلومی رو می شنوم و کاری نمی  کنم.

 خدایا می خوام تشکر کنم ازتو که مادری مهربان و صبور و پدری سخت کوش و زحمت کش به من اعطا کردی . و از همه مهم تر سلامتی . خدایا ممنون که اگه نمی تونم دوای درد مستندان باشم تو منو هم دردشون کردی لااقل درکشون کنم . خدایا ممنون که این نوا ها رو همیشه در دلم زنده نگه داشتی .  

خدایا من بار ها کمک ها وامداد های تو را دیده ام ولی بی تعقل از آن ها گذشتم . بهم قدرت تعقل بیشتر اعطا کن.

خدایا من چمران نیستم برایت زیبا بنویسم و یا بابایی که زیبا برایت پرواز کنم بارالها همت نیستم که برایت زیبا شهید شوم . ولی خواسته ای دارم ازتو که آن ها رو واسطه قرار می دهم .

 خدایا از تو می خوام هیچ وقت در هیچ جای دنیا اشک پدر و مادری در نیاد .

از طرف :نیاز مند ترین مو جودات

گیرنده : بی نیاز ترین موجودات

عاشـــقانه با معشــــوق . . .

 

دلم می خواهد برایت عاشقانه بنویسم :

می خواهم از آمدنت بگویم .. از رسیدنت ...

از پایان شب های بلند غیبتت ....

عشق من : آرزو می کنم روزی بیایی و در حضورت

برایت جشن آغاز امامت بگیرم

مولاجان ... بیا ببین : هنوز که نیامده ای ،

بزمی عاشقانه آراسته ام برایت تا قدم بر خانه ام بگزاری و

کلبه ام را به نور وجودت مُنور کنی عزیز ...

 در بالای مجلس برایت جایگاهی تدارک دیده ام

که همیشه به یادت خالی می ماند ! راستی چرا نمی آیی ؟

میهمانانم هر سال در جشن امامتت سراغت را از من می گیرند

 که آقایم کجاست ؟

چرا دیر کرده ! چرا به میهمانی خودش نرسیده ؟! ...

نمی دانم جانِ مهدی : جوابشان را چه بگویم ؟

اما با لبخندی به یاد آمدنت به آنها می گویم در راه است :....

آقایم در راه مانده ، میرسد .. !

بیا ببین آقاجان : برای هدیه به میهمانان مجلست

از جمکرانت - نقش - خانه ات را آورده ام

تا با دیدن خانه ی آسمانی ات به یادشان بماند

 که برای آمدنت دعای فرج بخوانند... ا

گر شد به میهمانی ام بیا مولاجان :‌ قول رسیدنت را داده ام ..

 لااقل سَری به بزم عاشقانه ام بزن مولاجان :

 شادمانه هایم برایت دلتنگ اند . . . 

 

شب که میشود دلم هوایت را میکند :

امشب سَری به آسمان دنیا زدم ؛

 همین چند لحظه ی پیش ! نگاهم که به ماه زیبا افتاد :

به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی ات

 بر سینه ی آبیه آسمان خالی ست مولاجان ..

به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی

باز هم سهم ت از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس ..

اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای تابیدن کند

 تو را شرمنده می کند ..

خورشیدی دارم که سهم ش تمام هستی و ماسِواست :

هر چه را که بخواهد در نگین انگشتری اش دارد ...

 در گوشه ی نگاهش : به وجودش - هستی - برپاست

و به اشاره اش روزگار می گردد.. دلتنگت شدم :

می خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه

بر محضرت روانه کنم

 تا بدانی از روی زمین این گوشه ی دنیا :‌

بی نهایت دوستت دارم مهدی جان ....

خاطرت آسوده آقاجان قلب من تا روز آمدنت

 فقط برای تو عاشقانه می تپد ...

 

مهدی جان:

به جز دستهای پر قدرت تو راهی نیست

که قلب پر از فراموش من از نام پر از حیاط تو آکنده شود و می دانم ،

 می دانم مهربانی تو را آن قدرت هست که قلبم را چنان

وسعتی بخشد که از محبت تو سیراب شود.

آقای من کرم کن و بر من بتاب ...

مهدی جان !

دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود.

جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت

دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است

اشک سرخ می بارد به خود می گویم :

" آقایم باز هم نیامد....."

درست جمعه ها ، وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت

مثل لاله ای که زیر پا لگد شود چروکیده و

 رنجیده می شود با خود می گویم

 این درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که

** او خواهد آمد **

و آنگاه از دیدگانم قطره ای اشک می چکد و از

 سوزان ترین پرده اندوهم می گویم :

مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا ...