گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

جلسات حلقه های صالحین

طبق روال برنامه های هفتگی حلقه های صالحین که باهمت حمیدبخشعلیزاده معاونت تربیت وآموزش مجموعه شکل می گیرد:این هفته نیز پیرامون موضوعات عشق و محبت در زندگی به بحث پرداخته شد؛اینکه زندگی سالم و معیشت صحیح چگونه حاصل می شود، آنچه که جوانان باید از زندگی آینده بدانند،این موضوع توسط جناب آقای دلیریــان کارشناس علوم اجتماعی و مدیر محترم مجموعه حدوداچندین هفته است که مورد بررسی قرار گرفته است.همچنین میهمان ویژه این جلسه جناب آقای مهری عضو شورای مجموعه شهید بروجردی بودندکه دقایق پایانی درجمع اعضای حلقه هاحاضرشدند.

تصاویر جلسه در ادامه مطلب ...

اقدام جالب تدریس خانم معلم را میلیاردر کرد + عکس


این خانم معلم جوان خود را به یک میلیونر خودساخته تبدیل کرده است.این معلم روشهای تدریس خود را میفروشد و از این طریق پولدار شده است.به گزارش پارس ناز "دنا جامپ" 43 ساله که معلم مهد کودک و دوران ابتدایی است روش های جالب و موفقی در تدریس ابداع کرده است که حاضر است در مقابل پول آنها را در اختیار دیگران قرار دهد.
 
 
وی بخاطر ابداع این روشها حتی جایزه هایی هم از نهادهای دولتی دریافت کرده است و توانسته است با فروش این ایده ها بیش از 1میلیون دلار درآمد داشته باشد.وی سابقه 17 سال تدریس در کارنامه کاری اش دارد و هرگز باور نمیکرد روزی با حرفه معلمی یک میلیونر باشد. همسر او هم یک معلم است و با تلاش فراوان مخارج زندگی خود و سه فرزندشان را میگذراندند.
 
 
 
سال اول عواید فروش روشهای تدریس تنها 300 دلار درآمد داشت اما خیلی زود به شهرت رسید و با اضافه شدن 93 روش جدید جداگانه و فروش 161 هزار کپی از آن ثروت آنها روز به روز بیشتر شد.وی میگوید روشهای تدریس من یک پروسه دو هفته ای است  و به شما امکان میدهد هر چیز جدیدی را تدریس کنید. او یک سایت هم راه اندازی کرده است و بیشتر فروشش از این طریق صورت میگیرد تا امکان استفاده برای معلمان سراسر امریکا فراهم باشد.
 
 
وی تاکید میکند علاوه بر اینکه ثروتش افزایش چشمگیری داشته است اما هنوز زندگی ساده سابقش را ادامه میدهد.
 

حکایت مرد ثروتمند و فرزندش

روزی یک مرد ثروتمند, پسر کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند.آنها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.

در راه بازگشت و در پایان سفر, مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد :عالی بود پدر!
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم!
و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
 
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا .ما در حیاتمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.ما در حیاتمان فانوسهای تزینی داریم و آنها ستارگان را دارند حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!
 
در پایان حرفهای پسر زبان مرد بند آمده بود.پسر اضافه کرد: متشکرم پدر که به ما نشان دادی که ما واقعا چقدر فقیر هستیم.

طلب فرزندان ما

نیم ساعت به اذان صبح؛پدر و مادر برخاسته؛وضو می گیرند و در گوشه اتاق به آرامی به نماز شب و مناجات؛قیام می کنند.حوالی اذان صبح؛پدر قرآن قدیمی اش را که احتمالا از پدربرزگ به ارث رسیده؛باز میکند؛عینکش را از جلد چرمی قدیمی بیرون آورده و با خواندن قرآن؛ترنم صدایش را بلند می کند.آنقدر نرم و آهنگین که فرزندان به برکت همین صدای آشنا و آرامش بخش؛از رختخواب جدا شوند.پدر با عبای قهوه ای رنگش به سمت مسجد شتاب می کند و فرزندان نیز در صورت اشتیاق و توان او را دنبال می کنند.از مسجد که برمی گردند؛خانه از زندگی سرشار می شود.دیگر از خواب خبری نیست.نخستین اجتماع خانواده بر سفره صبحانه شکل می گیرد؛یک همایش صمیمی و کوچک.سماوری زغالی و چند عدد تخم مرغ که در آبجوش پر از زردچوبه و پیاز داغ و روغن کرمانشاهی شکسته می شود و طعم اشکنه را با گرمی نان تازه به ذایقه شرکت کنندگان این همایش می چشاند.تراوش و انتقال محبت از همین دقایق؛میان اهالی خانواده جریان می یابد.پدر برای کسب رزق حلال از خانه خارج می شود و مادر مهم ترین مسیولیتش را که همان خانواده داری است با جان و دل و مدیریتی هوشمندانه آغاز می کند.همه خود را برای ناهار می رسانند و همین پیمان و قاعده برای غروب و نماز و شام تکرار می شود.شب نشینی ها هم رکن دیگری است که به برکت کرسی های زمستانی یا گعده های(1)تابستانی؛محبت وتوجه را در خانواده مشق می کند.

اما در برخی خانواده ها دیگر معیار صبح و زندگی؛اذان و قرآن نیست؛نمازهایی که قضا می شود!یا لب به لب طلوع اشعه خورشید ادا می شود!برخی هم برای جانماندن از سرویس؛ناچارند سحرخیز باشند.اجتماعات ساده خانواده درست به مرموزی حذف وعده صبحانه؛از دامان خانواده رخت بر می چیند و از همان ثانیه های نخست؛استرس و تلاطم بین فرزندان تقسیم می شود.برای شام هم آدم ها نه زمان مشترک دارند و نه وعده غذایی مشابه و حتی حرف های بانمک!

این دو روایت؛شاید قدری اغراق آمیز باشد اما برای نشان دادن تفاوت دو نوع زندگی خانوادگی؛گویاست.فرزندان ما کدام نوع را از ما می طلبند و بدان محتاجند؟

1)دور هم نشینی-گپ و گفت

برگرفته از نوشته آقای سید مهدی سیدی روزنامه همشهری

یکی از دوستانم زندانی شده

می گفت یکی از دوستانم زندانی شده و مدتی است در زندان به سر می برد؛میتوانی راه حلی بدهی تا آزادش کنیم؟ گفتم:برای چی بازداشت شده؟کدام زندان؟

گفت:بازداشت معمولی که نیست.فقط رفیق من هم نه!خیلی های دیگر هم  با او هم سلول هستند و شکنجه می شوند.با تعجب نگاهش کردم.منظورش را نمی فهمیدم.فهمید با حرف هایش مرا ترسانده.گفت:این رفیقم؛اسیر شد؛یعنی دیگر آزاد نیست؛یعنی نمی تواند خودش برای خودش تصمیم بگیر؛یعنی اینکه تصمیماتش در زندگی طبق اختیار و اراده خودش نیست.تعجبم بیشتر شد.مبهم حرف می زد.گفتم:واضح تر بگو.گفت:آدم ها اگر نتوانند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند دیگر آزاد نیستند؛زندانی هستند.این دوست من بیشتر تصمیم هایش به خاطر حرف مردم است؛می خواهد از دیگران عقب نماند.مدام در حال عوض کردن دکوراسیون خانه اش است.یک کارمند با حقوق و در آمد معمولی است و برای همین ناچار می شود از این بانک و از آن صندوق وام بگیرد یا اینکه اجناس مورد نیازش را قسطی بخرد.وقتی اعتراض می کنم که چرا با این وضعیت مالی خودت را به دردسر می اندازی؛می گوید:<<می خواهم جلوی دیگران کم نیاورم.هفته بعد باجناقم می آید منزل ما.انتظار داری که از ماه قبل تا الان تغییری در زندگی ام ایجاد نشده باشد!نمی شود پرده های خانه ام همان پرده های پارسال باشد.>>دوست من در خرید لباس به جای آنکه پوشاک خوب و با قیمت مناسبی از بازار تهیه کند؛مدام در پاساژهای شمال شهر پرسه می زند تا یک لباس برند و با نشان تجاری خارجی دهان پر کن پیدا کند تا بعدا بتواند پز بدهد.اصرار دارد همیشه 6-7 جفت کفش نو و چند دست کت وشلوار گران قیمت داشته باشد.جدیدا می خواهد خانه اش را بفروشد تا خانه ای رهن کرده و با بقیه پولش یک ماشین شاسی بلند بخرد.می گوید:جلوی در و همسایه آبرو دارم!حالا شما بگو این آدم زندانی نیست؟خود را در حصار حرف مردم و در قلعه آبرومندی خود گرفتار نکرده؟به نظرت نباید به کمکش برویم و آزادش کنیم؟نباید به فریادش برسیم تا مزه زندگی آرام را بچشد؟نباید بچه هایش را از این مهلکه هول آور نجات دهیم؟

برگرفته از نوشته آقای سید مهدی سیدی روزنامه همشهری