گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

خندیدن بدون لهجه از فیروزه جزایری(دوما)

یه کم حرف:این روزها اصلاً حوصله و دل و دماغ ندارم.کتاب زیاد خوندم ولی یه جورایی نه وقت نوشتنش رو داشتم و نه حوصله اش رو.ولی دیدم اگه ننویسم پشت نوشتنم باد می خوره!به زور، خودم رو  نشوندم پشت سیستم که یالا تایپ کن!

تنها تفریح این روزهام این شده که برم شهر کتاب های مختلف و واقعاً فضای اونجا حالم رو بهتر می کنه و یادآور روزهای خوبن.یک عالمه کتاب ریخته دور وبرم که دوست دارم منو یه جا حبس می کردن تا همشون رو راحت بخونم.شاید اینجوری از شر این روزمرگی هم راحت می شدم.

***

قبل تر ها وقتی دنبال یه کتاب بودم از روی جلدش می تونستم کتاب رو پیدا کنم ولی الان دیگه کتاب ها هر سری با یه رنگ و یه جلد چاپ میشن.حالا این به کنار،این دفعه به یه کتابی برخورد کردم با عنوان"عشق طنز،مشق طنز"از فیروزه جزایری دوما (در 259 صفحه)که فکر کردم کتاب جدیدی از اوست.وقتی شروع به خوندن کتاب کردم دیدم همان مطالبی که در کتاب"عطر سنبل،عطر کاج"چاپ شده این بار در قالب 26 داستان طنز کوتاه که در حقیقت همان مختصر شده کتاب قبلی است به چاپ رسیده.(البته یه سخن آخر:به نام کاظم ونظیره جزایری اضافه شده که حرف های تکراری نیست) حالا من متوجه نشدم که همان کتاب با یک عنوان دیگه به چاپ رسیده یا یکی به من بگه داستان چیه؟خلاصه که حالا متوجه شدم  دیگه به عنوان کتاب هم نمی شه اعتماد کرد،اگه وقت کردید بشیند تو همون شهر کتاب نصفی از کتاب رو بخونید تا ببینید تکراری نباشه.

چند هفته پیش کتاب "خندیدن بدون لهجه" یا "بدون لهجه خندیدن" (در 327 صفحه)را دست گرفتم که راستش رو بخواید نسبت به کتاب اولی که از این نویسنده خوندم چنگی به دل نمی زد.این کتاب در حقیقت جلد دوم و ادامه "کتاب عطر سنبل،عطر کاج "است و همان خاطرات سفر به آمریکا را با جزییات بیشتر و بیان دوران کودکی در ایران و بعد نوجوانی و ازدواج بیان کرده است ولی باید بگم که جذابیتی که در آن کتاب دیدم دیگر در این کتاب مشاهده نشد و شاید بهتر این بود که نویسنده به همان کتاب اول بسنده می کرد که خود گویای تمام شرح حال و وضعیت نویسنده بود و مصداق تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل...

بخش هایی ازکتاب:

*تهران از آدم های غریبه ای که همواره عجله داشتند پر بود.چراغ های ساختمان ها همیشه روشن بودند،سر و صداها هم هیچ وقت تمامی نداشتند.این شهر یه دکمه خاموش کردن کم داشت.

*ساکنین شهرهای بزرگ بی ادب و بدجنس هستند.

*پدر و مادر من واقعاً اعتقاد دارند که همه حیوانات یا مرض دارند و یا اینکه خطرناکند.سگ یعنی هاری،مگس یعنی بیماری خواب گرفتن،اسبها با لگد می زنند توی سر من،وگربه ها به چشمت پنجول می کشند.

*آدم بزرگ ها غالباً در اشتباه هستند.

*زهرا زنی شایسته و با قدرت بود و علی از اینکه با چنین کسی ازدواج کرده بود،به خودش اجازه می داد که هیچ کاره باشد.

*در فرهنگ ایرانی،سوالات هیچگاه مستقیماً پاسخ داده نمی شوند.

*پدرم همیشه می گفت که آلبرت انشتین فقیر بزرگ دنیا آمد ولی اگر قرار بود در ایران به دنیا بیاید و در خانواده ای فقیر،دنیا هیچ وقت از استعدادش بهره مند نمی شد،برای اینکه مجبور بود برود و زمینی را در جایی شخم بزند.

*و من با این اندیشه بزرگ شدم که همیشه آدم می تواند در زندگی دیگران نقش سازنده ای داشته باشد.

*ما انسانها امروزه اشیا آهنین بسیار بزرگی را اختراع کرده ایم که پرواز می کنند،و ساعتها در ماشین نشسته و وقت خود را در بزرگراهها تلف می کنیم و آری پزشکان می توانند تا قلب زنده انسانی را به انسان دیگری پیوند زنند،و ما تعداد زیادی کِرِم و ژل هم داریم که می تواند موهای فرفری را نرم و  یکدست کنند و هم چنین بر عکس موهای صاف را فرفری کنند،اما هنوز نمی دانیم که چگونه یکدیگر را تحمل بکنیم.

*آنکه بسیار مسافرت کرده است زیادی می بیند.

*از فال حافظ غالباً به عنوان بهانه ای برای نپذیرفتن خواستگاری استفاده می کنند.من گمان می کنم همین الان مردان بسیاری در ایران هستند که از دست حافظ شکایت دارند.

*در جایی که استاندارد بالایی اعمال می شود،خیلی راحت آدم احساس حماقت کرده و  تسلیم می شود.

*در ایران،علامت ها تابلوی ایست و چراغ قرمزها فقط برای زینت خیابانها هستند.در حقیقت،ایستادن پشت چراغ قرمز احتمالاً باعث تصادف می شود و کسی از پشت به ماشین شما می کوبد.

*بیشتر مهاجرین قبول دارند که در مقطعی ما همگی تبدیل به غریبه های دایمی می شویم که نه به اینجا تعلق داریم و نه به آنجا.

*چیزی که امکان ندارد فراموش کنم چهره آدم هاست.

*تنهایی رفتن به موزه درست مثل الاکلنگ بازی یکنفره است.

*برخلاف دختران دیگر،اصلاً مجبور نبودم ساعت ها به دنبال هدف بی ارزش"آماده شدن" باشم.

*امیدوارم روزی که دوباره قادر به سفرکردن شوم هنوز دنیا سرِ جای خود باقی باشد.

*در آمریکا،ماشین ها،نان شیرینی ها،و باسن آدم ها از همه جای دیگر دنیا بزرگتر است.

*آمریکایی ها عاشق لهجه انگلیسی هستند و می گویند انگلیسی ها یک طوری حرف می زنند که انگار همه چیز بهتر به نظر می رسد.

*ازدواج ها غالباً در ایران از قبل تعیین شده اند و هیچ مبنای عاشقانه و رومانتیکی ندارند.

*در آمریکا{...} زنی که شوهرش را از دست داده و دوباره شروع به معاشرت می کند تا شوهری بیابد را به چشم موجودی زنده که بازمانده می بینند.در فرهنگ خاورمیانه بیوه ایی که دست به این کار می زند را مشکوک و با دید حقارت می نگرند.

*دادن کله پاچه به میهمانی که آمادگی قبلی نداشته باشد جرم کیفری محسوب می شود.

*هرآنچه که ما از بچگی می بینیم و با آن بزرگ می شویم فکر می کنیم بسیار عادی است.ولی غذایی که دیگران بخورند غیرعادی و چندش آور است،چون ما که نمی خوریم!

*شاید بهتر باشد که موفقیت را خیلی دیر به دست آورم چرا که اگر زود به دست آورم و از دست برود اصلاً خوب نیست.

*به رویاهایت محکم بچسب و هیچ وقت،هیچ وقت،رهایش نکن!

*پوشیدن حجاب بدین معنی نیست که زنان ضعیف و تسلیم اند.برعکس اکثر زنان ایرانی قوی و باهوشند.آرزو دارم روزی هیچ زنی به زور برقع و چادر نپوشد.

*داشتن آزادی به خودی خود بدین مفهوم نیست که ما انتخاب های درستی می کنیم.آزادی مانند ریسمانی است که بعضی از آن نردبان می سازند و برخی طناب دار.

*همیشه کتابی برای خواندن داشته باشید.کتاب ها مثل گذرنامه می توانند شما را به گذشته و یا به آینده ای خیالی و یا کاملاً در ذهن شخص دیگری ببرند.

*تلویزیون به یک وسیله ضد فعالیت و خلاقیت تبدیل شده و هیچ گاه جایگزین مناسبی برای گفتگو و تبادل نظر با دیگران و یا ورزش و یک زندگی پر جنب و جوش نیست.

*خانم ها،حتی اگر فقط زیبایی شما باعث پیشرفت و گشودن درهای بسیاری برایتان می شود،از این راه وارد نشوید.اگر شغلی گرفتید که صرفاً به خاطر ظاهر شما باشد و نه به خاطر قابلیت هایتان،بدانید که بعداً بهای سنگینی برای این راه میان بُر پرداخت خواهید کرد،بدون اینکه حتی تصورش را اکنون بکنید.

*بدون که زندگی منصفانه نیست.مهم اینه که تو در برابر آن چه خواهی کرد؟

 

"شادمانه کردنِ تنهایی" از بیل دِربَک

این کتاب مجموعه یادداشت های بیل دربک(نویسنده ای ایرلندی) است(در53 صفحه) که بعد از مرگش(در 30 سالگی)روانه بازار شده و در ایران به دلایل سوگیرانه و مبهم اجازه چاپ آن به مترجم داده نشده و می توان فایل پی دی اف آن را دانلود کرد.یکی از منتقدان(پرفسور گن دوگری) گفته :"اگر  این کتاب به جای 2013 ، در سال2003 چاپ شده بود ودر نتیجه اکنون همۀ منتقدان آن را خوانده بودند،امروز بدون شک همۀ ما می توانستیم از دربک به عنوان یکی از خیره کننده ترین نبوغ ها درمیان نویسندگان چند دهۀ اخیر یاد کنیم."خانم رُز رِست گفته:"به زودی جهان درخواهد یافت که این کتاب،مهمترین کتاب دو قرن اخیر است."

شخصیت نویسنده،نشان از سردرگشتگی و تنهایی و خود درگیری او دارد که عنوان یادداشت ها هم همین را بیان می کند.یادداشت بیان روزمرگی هایش است و گوشه ای هم اشاره کرده به بیان پیشنهاد به دختری که دوستش دارد که آن هم کمی غیر  معمول می نماید.سم گلن دام که مسوول جمع آوری این یادداشت ها بوده می گوید:اینها تجربه هایی از برخورد یک روح تنها با جماعت،و واکنش های درونی او در میان جمع هستند،تجربه هایی در بلندی های لم یزرع زندگی،برای شادمانه کردن تنهایی.

نمی دونم کی و کجا این کتاب رو دانلود کردم ولی شیفته یادداشت ها شدم و اینکه این آدم واسه خودش زندگی می کرده و کار به کار طرز فکر و حرف های دیگران نداشته.(من این جوری حس کردم).سه بار رشته درسی اش رو عوض کرده.یه جور بلاتکلیف بوده و در برزخی گرفتار.بعضی وقت ها فکر می کنم خودئه منه!

بخش هایی از کتاب:

*تحلیل  گذشته به همان اندازه غیر ممکن است که پیشگویی آینده!

*تماشاگر شدن،بهترین و لذت بخش ترین دنبالۀ تنهایی ست؛تنها بودن و تماشا کردن!آنان که تنهایی شان به ایشان مزه کرده است و ازتلخی تنهایی به شیرینی آن رسیده اند،حتماً به واسطۀ شهد تماشا،تنهایی شان را تا اندازه ای دل چسب یافته اند.تنهایِ تماشاگر،یک جور خداست.

*پیچیده نیستم.مگر اینکه از شدت سادگی،پیچیده باشم!

*تو حداقل اگه حالت هم خوب نیست،ولی وقتی که می یای تو جمع،حال بقیه رو خوب می کنی.می خندی،شوخی می کنی،می خندونی.مثل بعضی ها نیستی که وقتی حالشون گرفتس،حال بقیه رو هم می گیرن.

*خلاص شدن از وسوسۀ دانستن،شاید این بهترین مصداق"فرار بزرگ" باشد!

*نمی دانم که احساسی همچون عشق،دروغ است یا حقیت دارد،جعلی ست یا اصلی؛نمی دانم!آنچه که می دانم این است که بهتر است بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند.یک روز پایتان(یا دلتان و یا...) خواهد شکست؛ بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند!

*من همیشه (یا معمولاً) پس از انجام یک کار،پشیمون می شوم!پس خودم را با این فرمول تسکین می دهم که:"تو هر کاری بکنی،پشیمون میشی.حتی اگه مخالف این کار رو هم انجام می دادی،باز هم پشیمون می شدی.پس:پشیمون نباش!"

*وظیفۀ من این است که به آدم هایی که قصد خودکشی کردن ندارند،نشان بدهم که زندگی چه قدر زیباست.

*کسی چه می داند،شاید زیباترین شعر عاشقانۀ جهان را یک سگ آبی گفته باشد!

*اینکه چیزی به نام"گریه خوشحالی" وجود دارد؟پس چرا چیزی به نام"خندۀ ناراحتی" باید این قدر عجیب و زننده در نظرمان آید؟

*قضاوت کردن دربارۀ انسان های تنبل،به شدت دشوار است.قضاوت کردن دربارۀ هر کسی که انتخاب های محدودتری دارد،دشوارتر خواهد بود.

*دیروز یک نفر از روی کفش من قضاوت کرد که نگاه من به بعضی چیزها و یا آرای من در باب بعضی مسایل،تغییر کرده اند.نمی دانست که کفش کاری که دو سه سال است می پوشیدمش،برایم خیلی تنگ شده بود و آزارم می داد.پس کفش ورزش پدرم را پوشیدم.

*تاریخ به مثابۀ دردی به تخته خوردن و همچون امری تحمیلی-انتزاعی درس های زیادی برای گفتن دارد!

*به آسانی خنده ام  می گیرد؛به سختی خوشحال می شوم!

*تمایل همزمان به بودن و نبودن،چیزی جز میل به تماشا نیست:بودن در میان جمع به نحوی که بتوانی آنها را از نزدیک بنگری، و نبودن در میان جمع بدین معنا که از چشم آنان مخفی باشی و نامرئی شوی.

*امروز کنار آنها نشسته بودم؛دیروز با آنان بودم."در کنار یکدیگر نسستن" غیر از "با هم بودن" است.

*گاهی واقعاً خواسته ام،اما خُب، به نظرم رسیده است که واقعیت بر خلاف آن ضرب المثل مشهور است که:"خواستن،توانستن است"خواسته ام؛نتوانسته ام.

*گاهی فکر کرده ام که صحبت کردن با غریبه ها آسان تر است.گاهی با غریبه ها راحت تر هستم.غریبه ها قضاوت نمی کنند.البته که قضاوت می کنند.اصلاً چون نمی شناسندت،خیلی هم زود و سطحی قضاوت می کنند،اما قضاوتشان اهمیت ندارد،چرا که می آیند و می روند،امروز هستند و فردا نیستند.توی اتوبوس هستند،ولی در خیابان نیستند.در خیابان هستند،ولی همراه تو به درون مغازه نمی آیند.

*هر غریبه برای غریبه ای دیگر،همچون شیئی در یک  موزه است،جالب هستیم برای هم.همین.چندلحظه می بینیمشان و سپس خیلی راحت می گذاریمشان و می گذریم.

*دانستن اینکه غریب ها زیادند،تحمل غربت را آسان تر می کند.

*وقتی که فهرست حرف هایی که تنها به خودت می توانی بگویی،بلند-بالا شدند،تنهاتر و تنهاتر شده ای.

*سالم ترین تفریح من،سر کار گذاشتن دیگران است.

*فاصله گرفتن ناشی از میل به تنهایی،باعث می شود تا آماری که دیگران از تو دارند،به روز نشود.

*من حتی مذهبی هم نیستم.البته ملحد هم نیستم.هزار بار به هر دو گروه توضیح داده ام که نه آنم و نه این.

*چند سال پیش،جایی برای خودم یادداشت کرده ام:"فعلاً به چهارچیز قائلم:خوردن،خوابیدن،کتاب خواندن و تظاهر کردن.

*تظاهر کردن،تنها کاری است که از دست یک موجود ناشناخته (و ناچار از پذیرش تمدن)بر می آید؛مخصوصاً اگر بخواهد-به هر دلیلی-ناشناخته باقی بماند.

*تنهایی تو را دور می کند و دوری باعث می شود تا دیگران کمتر دربارۀ تو بدانند.

*ظاهر بینی،درست ترین و راست ترین روش روانشناسانه ای است که من می شناسم.

*من جنس آشغال و گرانِ مغازۀ دوم را به جنس اعلا و ارزان مغازۀ بیستم ترجیح می دهم!

*ما آدم های خطرناکی  هستیم.می توانیم ساعت ها صحبت کنیم،دربارۀ فلسفه اینجا و الهیات آنجا،فرانسۀ قرن فلان و بغداد قرن بهمان،سیم این ساز و آرشۀ آن ساز و...ما می توانیم ساعت ها دربارۀ بسیاری چیزها سخن بگوییم،اما با همۀ اینها، به واقع موجودات تو خالی ای هستیم!

*درست است که هر کداممان یک مجموعه هستیم،اما به واقع یک مجموعۀ تهی هستیم،مجموعه ای که هیچ عضوی ندارد.حداقل در ریاضیات قبول دارند که مجموعۀ تهی هم مجموعه است.

*معمولاً دوستان خوبی هستیم،صلح طلبیم؛ آن هم بیشتر به این دلیل که ترسو هستیم.

*وسطائیان گفته اند که خفای وجود(و در  واقع صرف الوجود)از شدت ظهور اوست.باید تمرین کنیم تا "بودن"کسی یا چیزی،ارزش او یا آن را از یادمان نبرد.

*گویی فقط همین مهم بود،او آنجاست! و من می دانم آنجا کجاست!همین.

*فهمیده ام بعضی کارها هستند که اگر من بخواهم انجامشان بدهم،باید آنها را بدون برنامه ریزی به انجام برسانم.به  انجام رسیدن یا نرسیدن بعضی کارهایم،بسته به اتفاقی بودن یا نبودن آنها بوده است.

*گاهی دیوانگی کردن،از عاقلانه ترین کارهای بشر است.آدمی نمی تواند دیوانگی نکند.هر گاه تلاشی برای طرد این بخش از وجودش صورت گرفت،واکنش های نظری و عملی وحشتناکی بروز کردند.پس چه بهتر که این دیوانگی،گاه گاهی باشد و شکل تفنّنی به خود بگیرد،تا شاید ضرری هم متوجه دیگران نشود.

*حتی اگر امتحان را بد داده باشی،باز هم پس از تمام شدنش می گویی:آخیش،راحت شدم!

*فحش مناسبتی،چیزی از قبیل سریال مناسبتی است.یک مناسبت،سبب دادن اینگونه فحش ها می گردد؛البته شاید بتوان گفت که همۀ فحش ها مناسبتی اند؛چه اینکه همۀ دروغ ها مصلحتی!

*بعضی کارها را باید اتفاقی و در لحظه انجام بدهم،وگرنه هیچ وقت انجامشان نخواهم داد.

*پس دردهایم را برای خودم نگه می دارم.شاید تنها چیزهایی هستند که برایم  باقی مانده اند.گویی دردها،هویت ها را برمی سازند.درد نداشتن،نبودن است!عرفان نمی گویم.فقط دارم سعی می کنم توضیح بدهم که آنچه که(یا یکی از مهمترین چیزهایی که)ما را از دیگران متمایز می کنند و در نتیجه ما را صاحب هویتی می گردانند،دردهای ما هستند.

*شاید احمقانه ترین کاری که در زندگی ام انجام داده ام این بوده است که یکبار تحت فشار بسیار برای کشف حقیقت،واژۀ "حقیقت" را در یکی از موتورهای جستجوی اینترنت،جستجو کرده ام!

*آدمی مدام در این کار است:ساختن و شکستن.ساختن چیزی که در زمانی لازم است وشکستن آن در زمانی که دیگر لازم نیست.چرا؟چون آن ساخته شد،مطلق پنداشته شد...قاعده سازی برای حساس متحرک-بالاراده قهری- کار درستی نیست.معمولاً در شرایطی که پای ذاتیّت و ضرورت و کلیت بریده شدند،زمینی جز زمینه باقی نمی ماند.تنها شرایط ذات ساز هستند که می مانند.

*برای آنان که آرامششان تنها هنگام کوچک بودن تو ممکن می شود،بهترین اتفاق این است که تو خار و کوچک و حقیر باشی.

*با لحن جدی،شوخی کردن راه در-رویِ خوبیست.این شمشیر،دو لبه دارد.لبۀ دیگر آن،عین ضرر است.

 

آموزش‌وپرورش هیچ ردیف استخدامی ندارد؛ مجلس مصوبه دهد

خبرگزاری فرهنگیان:

معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش با اشاره به اینکه این وزارتخانه هیچ ردیف استخدامی ندارد،‌گفت:‌ مجلس مصوبه‌ای را ارائه دهد مبنی بر اینکه آموزش‌وپرورش برای استخدام پیش دبستانی‌ها نیاز به ردیف استخدامی ندارد.

ارسال به دوستان

سرلشکر جعفری:
حمله حزب‌الله به اسرائیل پاسخ حداقلی بود/ پاسخ جمهوری اسلامی و حزب‌الله یکی است

فرمانده کل سپاه پاسداران با بیان اینکه حمله حزب‌الله به اسرائیل پاسخ حداقلی بود، گفت: پاسخ جمهوری اسلامی و حزب‌الله یکی است.

خبرگزاری فارس: حمله حزب‌الله به اسرائیل پاسخ حداقلی بود/ پاسخ جمهوری اسلامی و حزب‌الله یکی است
 

 

 به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حاشیه برنامه «جهاد ادامه دارد» در جمع خبرنگاران گفت: پاسخ حزب‌الله به اسرائیل پاسخ حداقلی بود که به اسرائیلی‌ها داده شد و امیدواریم این پاسخ درس عبرتی شود که دیگر این غلط‌ها را نکنند.

وی با بیان اینکه وحشت آنان از مقاومت موجب چنین عملیاتی شده است، خاطرنشان کرد: آنان از مقاومت وحشت دارند که اینگونه تحرکات فرماندهان مؤثر حزب‌الله را تعقیب می‌کنند اما آنان حماقت کردند و می‌دانستند که چنین اقدامی چنین پاسخی را دارد ولی به هر حال از توانمندی مقاومت وحشت دارند که دست به چنین عملیاتی زدند.

سردار جعفری با بیان اینکه پاسخ جمهوری اسلامی و حزب‌الله یکی است خاطرنشان کرد: ما با حزب‌الله یکی هستیم هرجا خون شهیدانمان در جبهه با هم ریخته شود پاسخ ما یکی است.

ارسال به دوستان

در برنامه بعضیا عنوان شد
سردار آزمون: فوتبالیست‌ها آبرو می‌برند و والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند

سردار آزمون با حضور در «بعضیا» در گفت‌وگو با سیدعلی ضیاء، درباره شایعاتی چون داشتن پیشنهاد از بارسلونا را تکذیب کرد، سخنانی در دفاع از کارلوس کی‌روش گفت و به بیان احساساتش از حضور ایران در جام ملت‌های آسیا و خاطراتش از فوتبال پرداخت.

خبرگزاری فارس: سردار آزمون: فوتبالیست‌ها آبرو می‌برند و والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند
 

به گزارش خبرگزاری فارس، سیدعلی ضیاء شب گذشته نهم بهمن میزبان سردار آزمون فوتبالیست جوان کشور در برنامه زنده «بعضیا» بود.

آزمون در ابتدای این برنامه با بیان اینکه خداراشکر در گنبد استقبال خیلی خوبی از من داشتند، ابراز امیدواری کرد: انشالله خوبی‌های مردم را جبران کنم.

محمدی بود که مرا کشف کرد

وی درباره کسانی که ادعا می‌کنند او را کشف کرده اند، اظهار کرد: آقای قلعه نویی بزرگ ما است و خیلی زحمت کشیده است. اما من تنها یکی دو بازی دوستانه داشتم که در تیم ملی در جام ملت‌های آسیا بود. کاشف اصلی بنده آقای محمدی بود که جا دارد از او تشکر کنم که مرا به فوتبال ایران معرفی کرده است.

آزمون تصریح کرد: او بنا به دلایلی برکنار شد و خیلی با او بدرفتاری کردند. آقای کفاشیان می‌توانست ملاحظه او را داشته باشد. او جوانان زیادی به فوتبال معرفی کرده است مثل من و جهانبخش. اگر کفاشیان لطف کند و او برگردد خیلی خوب می‌شود.

بین اینترمیلان و روبین کازان گزینه دوم را انتخاب کردم

این فوتبالیست درباره بازی در روسیه نیز توضیح داد: من با تیم ملی جوانان به روسیه رفته بودم آنجا مرا برای تیم روبین کازان پسندیدند. از طرف اینترمیلان هم مرا پسندیدند اما قرار شد با روبین کازان همکاری کنم.

وی همچنین در پاسخ به ضیاء این موضوع که از بارسلونا پیشنهاد داشته را تکذیب کرد و گفت: من قبل از جام ملت‌ها از آرسنال پیشنهاد داشتم و بحثش پیش آمد. اما من با روسیه قرارداد دارم.

من باید در تیمی باشم که 90 دقیقه بازی کنم

آزمون ادامه داد: باعث افتخار من است که در این تیم‌های بزرگ کار کنم اما نمی‌شد پیشنهاد آرسنال را بپذیرم. من اکنون باید جایی باشم که 90 دقیقه بازی کنم تا دیده شوم. بنابراین تصمیم گرفتم یکی دو سال دیگر در روسیه بمانم.

این بازیکن محبوب درباره گل‎هایش نیز گفت: برای تیم ملی هرچه بیشتر گل بزنم همه بیشتر خوشحال می‌شوند. من دوست دارم 90 دقیقه بازی کنم. وقتی حین بازی با قطر مصدوم شدم خیلی اذیت شدم و درد زیادی کشیدم. قبل از بازی با عراق هم گفته بودم تا زمانی که بتوانم بازی می‌کنم. با این حال هرچه خدا بخواهد پیش می‌آید. اگر خدا بخواهد مصدوم شوی چه گرم کنی چه نکنی مصدوم می‌شوی. تمام تلاش من و بچه‌ها این بود که بیشتر کار کنیم.

او درباره احساساتی بودن و گریستنش گفت: ما خیلی زحمت کشیده بودیم و تمام تلاشمان را گذاشته بودیم که نتیجه خیلی خوبی در جام ملت‌های آسیا بگیریم اما قسمت نشد. مصدومیت مهم نیست مهم بردنمان بود که میسر نشد.

وی تأکید کرد: بازی با عراق خیلی حساس بود و می‌توانست سرنوشت ما را از این رو به آن رو کند. لحظه اخراج یار ما، من پشت توپ بودم و دیدم داور اشتباه کرد به پولادی کارت داد. او حواسش نبود پولادی قبلا یک کارت گرفته و وقتی کارت زرد را به او نشان داد تازه به او این ماجرا را گفتند و او مجبور شد کارت قرمز نشان بدهد. او واقعا اذیتمان کرد. ما همه کار کردیم و ترکی و فارسی و انگلیسی به او ماجرا را گفتیم اما او نفهمید.

کیروش روی ایران غیرت دارد

آزمون درباره ناراحتی کیروش و در پاسخ به اینکه آیا او می‌خواسته داور را بزند، تصریح کرد: شخصیت او اینگونه نیست که داور را بزند. او فکر می‌کند از جنس ایرانی‌ها است و واقعا روی تیم و کشور ما غیرت داشت. ساعت مچی او رنگ پرچم ایران است.

وی در پاسخ به این سوال ضیاء که کیروش در رختکن بین دو نیمه چه واکنشی داشته، اظهار کرد: او درباره داوری هیچ چیزی نگفت و فقط درباره تاکتیک حرف می‌زدیم. ما باید بازی را نگه می‌داشتیم چون 10 نفره بودیم و نمی‌توانستیم حمله کنیم. اگر حمله می‌کردیم به نفع آنها بود. باید تدافعی بازی می‌کردیم؛ اما به زودی گل خوردیم و بعد از آن با غیرت بازی کردیم. همه پشت هم بودیم. از آقایان نکونام، تیموریان و حسینی که بزرگان تیم بودند تشکر می‌کنم.

اگر کیروش بد بود دستیار فرگوسن نمی‌شد

آزمون در پاسخ به سوال ضیاء درباره حاشیه‌هایی که پیرامون رزومه و کارنامه نداشتن کیروش مطرح شده، تصریح کرد: من به آقایان درخشان و قلعه نویی احترام می‌گذارم و جوابیه‌ای برایشان ندارم. اما من باید از کیروش تعریف کنم چون من بدی از او ندیده‌ام. ما هرچه داریم از او داریم. من به رزومه اش کار ندارم تاکتیک او خیلی خوب بود. او اگر بد بود سرمربی رئال مادرید نمی‌شد یا فرگوسن او را به عنوان دستیار انتخاب نمی‌کرد. او همه چیز را درباره فوتبال ایران می‌داند و حتی دارد جوانان را وارد تیم ملی می‌کند. او می‌داند دارد چه می‌کند و بهتر است پشت او بایستیم. اینطوری حرفی برای گفتن خواهیم داشت.

وی درباره رایزنی‌اش با رییس فدراسیون فوتبال نیز گفت: از آقای کفاشیان خواهش می‌کنم کیروش بماند. من از همه کوچک‌تر بودم اما بازی‌ام بهتر می‌شد چون تمرینات و تاکتیک‌هایی که کیروش به ما می‌دهد، خوب است.

این بازیکنان در مقابل تحلیل‌های ضیا به او گفت:‌ شما مربی خوبی می‌شوی. ما روز قبل از بازی قطر با کیروش تمرین می‌کردیم و همانطور که تمرین داشتیم من ضربه آخر را که منجر به گل شد با او تمرین کردم.

نتیجه گرفتن مهم است نه تدافعی و تهاجمی بازی کردن

آزمون درباره انتقاداتی که به دفاعی بودن تیم می‌شود، توضیح داد: اسپانیا در جام جهانی قبلی که قهرمان شد، همه بازی‌ها را یک هیچ می‌برد و نهایتا 5 گل زده بود. اما قهرمان شد. مهم نتیجه گرفتن است. تدافعی و تهاجمی‌فرقی نمی‌کند مهم گرفتن 3 امتیاز است. رضا قوچان نژاد از من جسورتر است. او بازیکن خوبی است و خیلی زحمت کشیده است. اگر او نبود ما جام جهانی نمی‌رفتیم.

وی درباره حضور نداشتنش در جام جهانی، تصریح کرد: این نظر آقای کیروش بود و من هیچ چیزی نمی‌توانم بگویم. حتما درباره من چیزی دیده بود و فکر می‌کرد من نمی‌توانم به تیم ملی کمکی داشته باشم. من به نظر او خیلی احترام می‌گذارم و اگر جام ملت‌ها نمی‌رفتم هم به او احترام می‌گذاشتم. او باعث شد من بیشتر تمرین کنم.

این فوتبالیست همچنین درباره احترام به مربی نیز گفت: پدر من والیبالیست تیم ملی بودند و احترام گذاشتن به مربی را به من یاد داده اند. خیلی بد است آدم که با مربی اش در یک سفره نان و نمک می‌خورد پشت سر او حرف بزند.

در ادامه آزمون به درخواست ضیاء با زبان ترکمنی اعلام کرد که اکنون برای 4 دقیقه آگهی بازرگانی پخش می‌شود.

برخی مواقع فارسی‌ام تمام می‌شود!

با بازگشت به استودیو، آزمون در این باره که چرا آرام حرف می‌زند و یخش باز نشده، با خنده گفت: من چون ترکمنم برخی مواقع فارسی ام تمام می‌شود ملایم حرف می‌زنم.

وی درباره این نکته ضیاء‌که چرا بدون گواهینامه پشت ماشین نشسته است، ادامه داد: من از سرهنگ خواهش می‌کنم یک گواهینامه به ما بدهند. من وقت نمی‌کنم بروم گواهینامه بگیرم.

سردار آزمون درباره انتخاب اسمش نیز توضیح داد: اسمم را پدربزرگم انتخاب کرده است. خانواده‌ام می‌خواستند اسمم را پژمان بگذارند اما پدربزرگم گفتند نه پژمان یعنی پژمرده و باید اسم مرا سردار بگذاریم یعنی سربلند. او حرفش حرف بود و نمی‌توانستند روی حرف او چیزی بگویند.

خاطرات آزمون از انگلیسی حرف زدن وحید امیری و خسرو حیدری

آزمون درباره خاطراتش نیز گفت: ما یک بازیکنی به نام وحید امیری داریم که پسر خوبی است اما انگلیسی نمی‌داند. بازی با عراق بود که به پای او ضربه زدند و او با زبان فارسی از داور می‌خواست خطا بگیرد و مدام یادش می‌رفت انگلیسی حرف بزند.

وی ادامه داد: در سپاهان هم آقای خسرو حیدری بود که یکی از خوب‌های تیم ملی و سپاهان است. احتمالا بعد از برنامه به من زنگ می‌زند اما همین جا بگویم من تلفنم را جواب نمی‌دهم خسرو زنگ نزن! در سپاهان با الهلال بازی داشتیم و دقایق آخر بود. آنجا پشه در چشم مهدی رحمتی رفته بود و او افتاده بود. حیدری داور را صدا کرد اما وقتی آمد هیچ کس حرفی نزد. هر دو یکدیگر را نگاه می‌کردند. حیدری هم که انگلیسی نمی‌دانست ادای پشه را درمی‌آورد و می‌گفت توی چشمش رفته است. بعد هم ادای برانکارد در می آورد!

این فوتبالیست تأکید کرد: من وقتی در روسیه بودم انگلیسی حرف می‌زدم اما روسی نه. من آنجا مترجم روسی دارم.

آزمون در پاسخ به اینکه درست است با فامیل بازی به تیم روسیه رفته گفت‌: نه آنجا هیچ نسبتی با کسی نداریم. اگر بود که بیشتر پول می‌گرفتم. آنجا اگر خوب بازی کنی خوب پول می‌دهند.

وی همچنین در پاسخ به مجری برنامه به این نکته اشاره کرد که او مثل برخی دیگر از ترکمن‌ها اسب دارد و سوارکار خوبی هم هست.

دهه هفتادی‌ها یکدانه هستند

زننده دو گل در جام ملت‌های آسیا درباره خصوصیات دهه هفتادی‌ها به شوخی گفت: اولا که یک دانه هستند. خیلی آینده دار هستند و در فضاهای مجازی طرفدار دارند مثل من و پورعلی گنجی. ضمن اینکه ما نمی‌توانیم با دهه شصتی‌ها معاشرت کنیم چون ما خیلی بالا هستیم.

آزمون درباره کسانی که می‌خواهند به موفقیت‌های او برسند، گفت: وی من که کسی نیستم. انشالله همه صدبرابر بهتر از من باشند و من بتوانم به آنها افتخار کنم. من که هنوز عددی نیستم و هرکاری کردم برای میهنم بوده است.

همچنین قرار بود در برنامه پژمان بازغی گفتگوی تلفنی با آزمون داشته باشد که ممکن نشد. آزمون نیز خطاب به او گفت: ممنون که بازی را نگاه می‌کردید. ضمن اینکه شما اصلا پژمرده نیستید!

ما فوتبالیست‌ها آبرو می‌بریم و والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند

این فوتبالیست آینده‌دار کشور در پایان سخنانش اظهار کرد: من از شما و همکاران خوبتان تشکر می‌کنم که مرا به این برنامه دعوت کردید. درست است ما نتیجه نگرفتیم اما انشالله بتوانیم چهار سال دیگر افتخار آفرینی کنیم و اسم ایران را بالا بیاوریم. ما فوتبالیست‌ها آبرو می‌بریم والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند انشالله ما هم مثل والیبالیست‌ها شویم!