گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

یادی از 17 دی سال 1356، قیام انقلابی زنان مشهد علیه حکومت پهلوی :غلامرضا آذری خاکستر

هفدهم دی‌ماه 1356 در تاریخ انقلاب اسلامی برای شهر مشهد فصلی جدید محسوب می‌شود؛ زیرا در این روز تعدادی از زنان مسلمان مشهد برای نخستین‌بار علیه حکومت پهلوی دست به اعتراض زدند. حضور زنان در این اجتماع سیاسی نوعی اعتراض به تشکیلات حکومت پهلوی و درخواست آزادی زنان دربند بود. هرچند به‌خاطر مسائل امنیتی و کنترل مطبوعات، این موضوع در مطبوعات چندان بازتاب نیافت، اما حضور زنان در این راهپیمایی سرآغازی برای مبارزات مردم شهر مشهد قلمداد می‌شود.


در پی فعالیت‌های مؤثر مدرسۀ اسلام‌شناسی و حمایت سایر مدارس علمیۀ بانوان، زنان مشهد با به دست گرفتن قرآن و پلاکارت به یک راهپیمایی آرام اقدام کردند. مأموران دولتی با حمله به صفوف زنان و ضرب و شتم آنها، هفده نفر از آنان را دستگیر و به کلانتری شماره پنج مشهد اعزام کردند.


آیت‌الله شیخ‌ابوالحسن شیرازی نخستین راهپیمایی بانوان علیه رژیم ستم شاهی را در مشهد ساماندهی کرد. علاوه‌براسناد و مدارک منتشر شده راجع به نخستین راهپیمایی زنان در مشهد، بخشی از خاطرات شاهدان این موضوع می‌تواند سرآغازی برای پژوهش در این زمینه باشد. خانم صدیقه مقدسی (دختر آیت‌الله شیرازی) از جمله افرادی بوده که در این ماجرا دستگیر و بازداشت ‌شده است. وی به‌صورت گذرا به این موضوع اشاره کرده و بدون پرداختن به دلایل راهپیمایی و اثرات این حرکت در مشهد، فقط مسئلۀ دستگیری خود را عنوان کرده است . (1)
" هوا سرد بود، برف هم می‌آمد. من و خانم اسکویی صبح زود پرچم بر می‌داشتیم و می‌رفتیم جلوی کوچۀ چهارباغ می‌ایستادیم. خانم‌هایی که می‌آمدند و عبور می‌کردند متوجه می‌شدند که راهپیمایی است. 17دی 1356 عده‌ای از بانوان اسلام‌شناسی مشهد قرار بود راه بیفتند و راهپیمایی کنند. این راهپیمایی در واقع علیه عده‌‌ای از خانم‌هایی بود که هر سال به‌مناسبت 17 دی (روز کشف حجاب)، تاج گل می‌بردند و به مجسمۀ رضاشاه تقدیم می‌کردند. در این روز قرار بود یک تعداد از خانم‌ها از فلکه آب راه بیفتند. من هم به فلکۀ آب آمدم، دیدم تعدادی خانم چادرمشکی بدون هیچ پرچمی نشسته‌اند و یا راه می‌روند.
من رفتم جلو وگفتم: راهپیمایی از اینجاست؟ گفتند: بله
بالاخره تا وقتی که شدیم پانزده نفر. آهسته، آهسته حرکت کردیم و کم کم پرچم باز کردیم که نوشته بودند «ما زنان ایران این روز را روز شومی می‌دانیم». آن روز زنان زیادی جمع شدند و جمعیتی گرد آمد به نظرم حدود دویست‌ یا سیصدنفر می‌شدیم. نزدیک بازار سرپوشیده که رسیدیم از دور دیدم ماشین‌های ارتشی به‌سوی ما می‌آیند. به آن خانم‌هایی که در میدان شاه جمع شده بودند خبر رسانده بودند، خانم‌های محجبه دارند با چوب و چماق می‌آیند، آنها ترسیده بودند. گفته بودند، ما از اتوبوس پیاده نمی‌شویم و به آقایی که همراهشان بود گفته بودند: این تاج گل ها را ببرید ما پیاده نمی‌شویم. به آنها گفتند، ما دورتادور مجسمه را پلیس گذاشته‌ایم و کسی این جا نیست. خانم‌ها با ترس و لرز پیاده شده، گلها را روی مجسمه قرار داده و سریع رفته بودند.
نزدیک چهارراه خسروی که رسیدیم، دیدم نیروهای نظامی پیاده شدند. خانم‌ها همان طور جلو می‌رفتند. من هم داخل جمعیت بودم. تعدادی از زن‌ها را گرفتند. آنها داد می‌زدند، مردم دست از استقامت برندارید. آنها را انداختند داخل ماشین.
یکی از آن کسانی که دستگیر شد، خانم مقدسی دختر آقای شیرازی بود. از آن جمعیت یکی دو نفر مرگ بر شاه می‌گفتند. نظامیان هم زنان را با باطوم می‌زدند. مأموران به سوی تظاهرکنندگان حمله کردند و زن‌ها را با باطوم می‌زدند و وقتی به پرچم رسیدند آن را پاره کردند.
من زدم رفتم توی بازار سرشور، همان‌طور که می‌دویدم لنگه کفشم افتاد. با خودم گفتم برگردم لنگه کفش را بردارم زشت است و از طرفی باید این کاسب‌ها هم نفهمند. چون هنوز تعدادی ازبازاری‌ها موافق این نوع حرکت‌ها نبودند. آنها می‌گفتند: به زن چه که بیاید و داخل خیابان دادوبیداد را بیندازد؟
خلاصه دوان‌دوان به خانه رسیدم. خانم طه گفتند: چی شده؟ از کجا می‌آیی؟ گفتم جریان این است و این اتفاق افتاده. هنوز ننشسته بودم، تلفن زنگ زد. گفتند: خانم دختر من را بردند شما‌ها خبر ندارید. خانم‌ها را جمع کنید بریم خونه سیدمحمد شیرازی آنجا تحصن کنیم. گفتم: خیلی خوب و دعوت کردیم از چند خانم که برای تحصن به منزل آقای شیرازی برویم.
کفش‌هایم را عوض کردم و رفتیم برای تحصن به منزل آقای شیرازی. این حرکت خیلی خوبی بود. خیلی از خانم‌ها آمده بودند. اول داخل حیاط بودیم. بعد خانم‌ها رفتند داخل اتاق‌ها و آقایان آمدند داخل حیاط. حیاط آن زمان را با چادر پوشانده بودند. کم‌کم علما آمدند. آقای شیرازی، آقای تهرانی و آقای فلسفی هم آمدند.
آقای شیرازی داد می‌زد: «دختر من را بردند داخل ساواک، شما این جا نشستید، مذاکره می‌کنید». خانم‌ها هم داد و بیداد می‌کردند. آن شب ما تحصن کردیم نزدیک سحر بازاری‌ها برنج آوردند و برنج پختند و بین مردم تقسیم کردند. نزدیک‌های اذان صبح بود که زنان دستگیر شده را آزاد کردند و خانم‌ها تحصن را پایان دادند.
خانم مقدسی را زیاد شکنجه نکرده بودند، ولی آن دختری را که شعار می‌داد، خیلی با باطوم زده بودند. بدنش هم ورم داشت و بستری بود. ولی بی‌احترامی به آنها نکرده بودند و اینها هم گفته بودند ما حجاب را می‌خواهیم، گفته بودند مبارزه با بی‌حجابی می‌کنیم هر‌کس می‌خواهد باشد..(2). 
به گفتۀ خانم فاطمه اعتمادی، موضوع راهپیمایی زنان مشهد در 17 دی‌ماه 1356 نوعی دل و جرئت دادن به مردها بوده است. طبق روایتی چون مردها می‌ترسیدند و گفتند : «زنها را راه بیندازیم تا مردها به غیرت بیایند» در واقع راهپیمایی زنان در این روز را یک نوع تشویق ودادن شجاعت به مردان برای حضور پررنگ در سایر حوادث می‌دانند.
رمضانعلی شاکری در شرح چگونگی این واقعه آورده است: 17دی ماه 1356/27محرم 1398، امروز از جانب حدود 120تن از بانوان اسلامی مشهد که اکثرشان دانشجو بودند، به‌منظور اعتراض به مراسم هفده دی (سالگرد کشف حجاب) که همه‌ساله در میدان شهدا (مجسمۀ سابق) برگزار می‌شد،(3)  وارد خیابان‌های شهر شده و راهپیمایی را از خیابان‌های بازرگان (خسروی‌نو سابق) و آزادی (شاهرضای سابق) و خیابان شهدا (نادری سابق) شروع کردند و به قصد ورود به میدان شهدا حرکت خود را ادامه دادند. در موقع حرکت شعار نمی‌دادند و شعارشان را روی پردۀ سفید نوشته بودند: «ما زنان خراسان، آزادی خواهران دربند را خواهانیم». نزدیک میدان شاه سابق، ماشین‌های نفر بر پلیس راه را بر تظاهرکنندگان بسته و با حملات خود آنان را پراکنده ساختند.
به‌قرار اطلاع پلیسی، در کوچۀ نو، جنب ادارۀ ثبت سابق، عده‌ای از بانوان تظاهرکننده را تعقیب می‌کرده‌اند که در این تعقیب، متجاوز از هفده‌تن از بانوان به پاخواسته دستگیر و بقیه پراکنده می‌شوند. آن‌گونه که شنیدم، بانوان دستگیر شده را به کلانتری پنج می‌برند و سخت مورد تحقیق و ایذا و شکنجه قرار می‌دهند. در هفته‌های بعد با اقدامات روحانیون مشهد، دستگیر شدگان آزاد می‌شوند. به اعتقاد صاحب‌نظران، این قیام علنی و دلیرانۀ بانوان اسلامی مشهد در ایام اختناق، اولین ضربه‌ای بود که در شهر مشهد، دستگاه استبداد و نظام حاکم را نسبت به بیداری و حرکت مردم مسلمان ایران هشدار داد .(4)

به‌نظر می‌رسد، به‌واسطۀ جو امنیتی حاکم بر رسانه‌ها، این حرکت انعکاس صحیحی در مطبوعات آن زمان نیافته است.روزنامه آفتاب شرق سه روز پس از واقعه راهپیمایی زنان مشهد در روز 17دی ماه 1356 چنین توصیف کرده است:

 

در ساعت ده بامداد پریروز، هنگامی‌که مراسم روز هفده دی در میدان شاه مشهد ادامه داشت، حدود یکصد زن چادری که در میان آنها سه مرد نیز دیده می‌شد، درحالی‌که از خیابان نادری به‌سوی میدان شاه می‌رفتند، شعارهایی علیه این روز سر می‌دادند و شعارپارچه‌ای نیز حمل می‌کردند. بلافاصله، مأموران پلیس و انتظامی مداخله کرده و عده‌ای از زن‌های چادری و تظاهرکننده و سه مردی که به ظاهر کارگردان این تظاهرات بودند، به‌وسیلۀ مأموران بازداشت شدند. این‌گونه تظاهرات ضد اجتماعی که مغایر با شئون پیشرفت‌های مملکتی و مردمی است، موجب تآسف است؛ زیرا جوامع امروزی قادر نیستند با حذف زن از فعالیت‌های اجتماعی، نیمی از نیروهای خود را نادیده بگیرند


روزنامه خراسان نیز شش روز پس از این راهپیمایی با درج خبری به این موضوع چنین اشاره کرده است:

 

«اعضای سازمان زنان خراسان، طی اجتماعی در سالن این سازمان، تظاهرات گروهی از زنان مجهول‌الهویه را در 17 دی‌ماه 1356 در مشهد، در مخالفت با نهضت آزادی زن ایرانی محکوم کردند. در این اجتماع، نخست دبیر سازمان زنان خراسان، در سخنانی با اشاره به این تظاهرات که هم زمان با برپایی مراسم بزرگداشت روز هفدهم دی‌ماه در میدان شاه مشهد در خیابان نادری این شهر انجام شد، اظهار داشت ما زنان ایران که پنجاه‌درصد نیروی فعال مملکت را تشکیل می‌دهیم، از انقلاب اجتماعی ایران بیش از هر طبقۀ دیگر بهره گرفته‌ایم و ازاین‌رو در پاسداری از این موهبت، برای خنثی کردن تبلیغات سوء بیگانگان، به‌شدت مبارزه خواهیم کرد

غلامرضا آذری خاکستر

http://ohwm.ir/show.php?id=2520

آخرین سرباز

در سرزمینی دور و سر سبز , در دیاری کهن و پر از رمز و راز , استاد فرزانه و خردمندی میزیست که دشمنان فراوانی داشت و هر یک از آنها جهت دستیابی بر مقاصد شوم و پلید خود که همانا دست یافتن بر علوم جنگها تن به تن بود از هیچ عمل پستی فرو گذار نبودند .استاد روشن بین با درایت خاصی و منحصر به فردی هر یک از توطئه های دشمنان را با ظرافت بی نظیری خنثی می نمود , در این بین شاگردان بی خرد و بلند پرواز و کوته بین استاد به واسطه طمع و حرص بیش از حد هر لحظه بیش از پیش بر مشکلات استاد می افزودند و استاد تنها مانده بود با سیل حوادث . بسیاری از رهروان پس از گذشت چندین سال گمان میکردند که تمامی مراحل آموزش را پشت سر گمارده و حال وقت آنست تا خنجر زهر آلود را بر پیکر استاد وارد سازند و این چنین بصورت پنهانی معبد را ترک کرده و جهت دست یافتن بر آمال بی پایه و اساس خود به خیل دشمنان استاد پیوستند . آنان به سو استفاده از آنچه که فرا گرفته بودند پرداخته و سوگند وفاداری به عدالت و استاد و یاری به مستمندان را فراموش کردند . در یکی از روزهای زمستان گروهی از دشمنان جهت نابودی استاد به معبد یورش آوردند و در حیاط بزرگ معبد با استاد و چند شاگرد سر سپرده کم سن و سال روبرو شدند. استاد در انتظار آنان بود و فرمانده شورشیان با ریشخند تمسخر آمیزی به او نگریست و چنین گفت :تمامی سربازان تو این نوزادان هستند ؟ با این سربازان میخواهی با من بجنگی ؟ و سپس خنده در میان شورشیان طنین انداخت و استاد همچنان به متانت و آرامش خاصی حرکات و رفتار دشمنان را موشکافانه و محتاطانه زیر نظر داشت  به یک باره حمله بی امانی توسط دشمن صورت پذیرفت و پیکار خونینی به همراه چکاچک شمشیرها تا دور دستها طنین انداخته و آوایش به گوش میرسید . استاد خود را به خطر انداخت و این چنین رهروان خردسالی را که باقی مانده بودند ,  را از محوطه معبد دور ساخت  , او با زخمهای عمیقی که برداشته بود به حملات دشمنان و خائنین پاسخهای دندان شکنی میداد .  در یک لحظه که دشمن نیز از خستگی مفرط مکث نموده  و به استاد مینگریستند که هنوز بر روی پاهایش ایستاده است , زمان نبرد بیش از حد طولانی شده و آنان گمان میکردند که در کوتاهترین زمان ممکن او را نابود ساخته و معبدش را متصرف میشوند . خائنین نیز طی سالهای گذشته چنین شیوه نبردی را از استاد ندیده بودند . ردای استاد از زخمهایش به رنگ سرخ در آمده بود و اشک ریزان بر پیکر رهروان خردسالش مینگریست , فرمانده دشمن با خنده رعد آسایی از او خواست که تسلیم شود و چنین گفت : تو دیگر تنها مانده ای و رمقی برایت باقی نمانده و دیگر هیچ سرباز فداکاری نداری , تسلیم شو .

 

استاد در پاسخ چنین گفت :

 

ای نادان , فرمانده وقتی سربازی نداشته باشد , خود بعنوان آخرین سرباز تا آخرین نفس و قطره خونش میجنگد و هرگز تسلیم دشمن زبون نمیشود .

 

سپس  حالت عجیبی  سرا پای جسم و روح استاد را در برگرفت و چنان نبرد بی امانی آغاز گردید که متجاوزین یکی پس از دیگری هم آغوش  زمین گردید . پس از گذشت مدتی , تنها استاد مانده بود و فرمانده دشمنان . آن دو چشم در چشم هم دوخته و هر یک کوچکترین حرکت دیگری را زیر نظر داشت . فرمانده دشمنان با نعره ای رعدآسا با شمشیر برهنه اش به طرف استاد یورش برد و استاد حمله او را دفع و چنان ضربه مهلکی بر پیکر او وارد ساخت که در دم جان سپرد . استاد رو به آسمان نمود و چنین فرمود :  با توکل بر پروردگار بی همتا بر دشمن زبون چیره گشتم و سپس سجده شکر به جا آورد .و...  استاد در میان رهروانش چنین گفت این داستان آخرین سرباز بود . 

 

علمای نیگنان

 خطیب توانا مرحوم محمد هاشم غنایی  

معروف به آقاشیخ  

زنده یاد محمدهاشم غنایی یکی از روحانیون و وعاظ معروف روستای نیگنان بودند .ایشان در سال 1295 هجری شمسی در نیگنان دیده به جهان گشودند و بعد از عمری خدمت در بساط ائمه اطهار(ع) ومنابر وعظ وروضه  خوانی و همچنین تعزیه خوانی دراردیبهشت ماه سال 1368 دارفانی را وداع نمودند.آرامگاه ایشان در کنار مقبره ی معروف به مقبره سلطانی قراردارد و  علی رغم  گذشت سالیان متمادی از در گذشت ایشان هر هفته علاقمندان زیادی برای قرائت فاتحه وابراز علاقه بر سر آرامگاه اینشان حاضر می شوند.مرحوم غنایی در سنین کودکی و نوجوانی با توجه به استعداد وهوش زیادی که داشتند خیلی زود دروس قرانی و علوم دینی را نزد علمای آن زمان فراگرفتند و از همان سن جوانی به عنوان معلم قرآن و مبلغ دین پا به عرصه فعالیت گذاشتند .حقیر آنچه از اولین محرمی که از زمان کودکی بیاد دارم (در مسجد میان ده )  منبرهای ایشان و عزت واحترام خاصی  بودکه مردم برای ایشان قائل می شدند. شروع منبر این عالم ربانی با آیه شریفه( رب الشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی)  و همیشه منبر ایشان حسن ختام منبر سایرین بود. ایشان همچنین مدت زیادی به عنوان مسئول خانه انصاف آن زمان به کار حل اختلاف واصلاح مشکلات بین مردم مشغول بودند همچنین ایفای نقش امام حسین (ع) در تعزیه روز عاشورا از دیگر فعالیت های مذهبی ایشان بود. 

(شادی روحشان صلوات)  

 

 

توضیحات تکمیلی جناب حاج آقا نیازی:نامبرده یکی از وعاظ توانمند نه تنها نیگنان بلکه شهرستان بشرویه بودند که تبحری زیبا در تفسیر قران داشتند ایشان از اولین افرادی بودند که به علت نبود مکتب خانه درمنطقه جهت کسب علم به شهرستان طبس هجرت نموده و سپس جهت ترویج علوم و احکام اسلامی در نیگنان سکنا گزیدند ..و تا پیان عمر به این کار شریف ادامه دادند.درمراسم محرم نیگنان رسم براین بود ابتدا یکی دو نفر از روحانیون بومی منبر می رفتند و بعد از سینه زنی جمعیت حاضر همه با هم برای اماده شدن مجلس دو بیت (علی رفتی از بر لیلا.خاک غم کردی برسر لیلا).(همی گفتی حرف رفتن را تا سیه کردی محجر لیلا)را می خواندند و با ذکر صلوات مرحوم غنایی بعنوان اخرین سخنران به منبر می رفتند....روحشان شاد.

انتخابات مدیون هیچ فرد و گروه اصلاح طلب یا اصولگرا یا اعتدال نیست..ما همه مدیون انقلاب و خون شهدا و

انتخابات مدیون هیچ فرد و گروه اصلاح طلب یا اصولگرا یا اعتدال  نیست..ما همه مدیون انقلاب و خون شهدا و ایثارگران هستیم.اادارستانی فعال مدنی ..کارشناس حقوق بین الملل خصوصی

http://www.astara.ir/uploads/emam2_307.jpg

 

قطعا روحانی پیروزی خود در انتخابات را مدیون فردی نیست"، روحانی در انتخابات یک کاندیدا بود که همه بنا بر وظیفه و تشخیص خود از وی حمایت کردند، بنابراین روحانی مدیون کل رای دهندگان و مردم و پا برنهگان  است  و هی هاشمی و خاتمی  مدعی نباشند..اگر  هاشمی راست می گوید چرا در انتخابات مجلس تهران و ریاست جمهوری 84 شکست خورد ..اگر می گویند در انتخابات تقلب شده ..مسول انتخابات 1384 خاتمی دوست عزیز هاشمی بوده است  و اگر می گوید احمدی نژاد در سال 1388 تقلب کرد و پس چرا در سال 1392 روحانی از صندوق در آمد مسئول انتخابات 92 که دولت احمدی نژاد بود..از هاشمی و اصلاح طلب ها خواهش داریم یک نعل و یکی به میخ نزنند..در انتخابات بیشترین رای مردم به روحانی اصولگرایان و طرفداران انقلب بودند من مثالش را می زنم..بیشتر مشارکتی  و اصلاح طلب ها انتخابات را تحریم کرده بودند ..این پا برهنگان افراد بی طرف بودند که سال 1388 به احمدی نژا د  رای دادند و سال 1392 به روحانی رای دادند.. انقلاب وانتخابات مدیون کسی نیست و اگر در کشور ریس جمهور و مسئول شده استفاده مادی و معنوی برده است و اگر نظام شاهنشاهی یا نهضت آزادی درکشور بود مطمن باشند بعضی آقایون تخمخ فروش یا و..در خیابانهای شهرشان بودند ...این نعمت انقلبا بود که آنها شدند نخست وزیر و ریس مجلس و ریس جمهور و وزیر و وکیل ....واما

 

معتقدم رای بدنه اجتماعی اصولگرا و پا برهنگان  بود که باعث پیروزی روحانی شد. همانطوریکه احمدی نزاد را ریس جمهور کردند و “اگر و اگر” بدنه اجتماعی اصولگرایان و پا برهنگان  به سمت آقای روحانی نرفته بود آقای روحانی با کمک هاشمی و خاتمی فی نفسه یکی شش میلیون  رای بیشتر نداشت.

وقتی مهره اصلی احمدی نژاد مشایی رد صلاحیت شد..احمدی نژاد رسما در انتخابات شرکت نکرد و بیطرف شد  و کلا کار بکار انتخابات نداشتند بقولی یک اعتراض به رد صلاحیت مشایی بود و بدنه اصلی مردم درانتخابات که دیدند احمدی نژاد مهره ای ندارنند بطرف روحانی متمایل شدند و اگر حمایت هاشمی از روحانی نبود ازاین رای که روحانی داشت نزدیک 12 میلیون بخاطر هاشمی به روحانی رای ندانند و اگر هاشمی پشت روحانی نبود روحانی بالای چهل میلیون رای داشت

 

خدا شکر ..اصلاح طلبان تن به اعتدال داده‌اند و از افراط و تندرویی  دور شده‌اند

هرگونه پیشنهاد و طرحی که بخواهد در جریان اصلاحات مطرح شود باید در جمع دوستان و بزرگان اصلاح طلب مطرح شود و جمع به نتیجه برسد و به صورت انفرادی نباید هر فرد طرحی را ارائه کند و بر سر زبان ها بیاندازد که بعدا مشکل آفرین شود. این یک مسئله  مهمی است و همه دوستان باید حرمت اصلاح طلبی و بزرگان جبهه را حفظ کنند. واقعیت جامعه به اینجا رسیده است در دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب یک تعداد معدودی افراد افراطی هستند که قبلا در میان اصلاح طلب‌ها هم بودند که به حمدالله الان شاید یا وجود نداشته باشند یا اگر وجود دارند به ندرت هستند و همه تابع یک روش معتدل، میانه و مقبول شده‌اند. الان اصلاح طلب‌ها تن به اعتدال و روش فارغ از افراط و تفریط دادند. در میان اصولگراها هنوز مرزها مشخص نشده است. یک مجموعه ای از میان جریان اصولگرا به وجود آمده است که افراطی‌گری را ادامه می‌دهند که به هیچ وجه با عقل و منطق قابل پذیرش نیست.

تعامل بین اصلاح طلبان و اصولگرایان اگر در مقابل خطر افراطی گری قرار بگیرد باید عقلای قوم در کنار هم قرار گیرند و این خطر را از کشور و نظام دفع کنند بعد از جریان 88 بارهاگفتم تنها راه حل مشکلات کشور این است که از عقلای کشور استفاده کنیم و حتی برخی چهره ها را اسم بردم که عقلای اصلاح طلب و اصولگرا بنشینند و راه حلی برای مشکلات کشور در آن زمان ارائه کنند. الان هم در مقابل افراطی گری، اصولگرایان و اصلاح طلبان تعامل دارند اما اینکه اصلاح طلبان و اصولگرایان در کنار هم قرار بگیرند و اصولگرایان دست از اصولگرایی بردارند و اصلاح طلبان دست از اصلاحات این یک امر نشدنی است و منطقی نیست.


ما در رابطه با سیاست خارجی هیچ مشکلی نمی‌بینیم، دکتر ظریف همان مواضعی را دنبال می کند که روحانی وعده‌اش را داده بود. در مورد سیاست داخلی احساس می‌کنیم یک فاصله‌ای بین حرف‌ها و شعارهای روحانی و عملکردش خصوصا در عزل و نصب ها  وجود دارد. در برخورد با احزاب و تشکل‌های سیاسی یکی از شعارهای روحانی باز کردن فضای باز سیاسی و ایجاد امنیت فوق‌العاده در جامعه بود. نیاز بود افرادی که در راس وزارت کشور هستند این مسیر را دنبال کنند. افرادی که در استان‌ها منصوب می کنند کاملا با این تفکر هماهنگ باشند. در اینجا یک مقدار جای گله باقی مانده است که وامیدواریم با تذکرات و توجهاتی که رییس جمهوری دارد مقامات مسئول خودشان را به خصوص در استان‌ها هماهنگ‌تر کنند. بخصوص با توجه به نزدیکی انتخابات مجلس وزارت کشور حساسیت های زیادی دارد و امیدواریم این وزارتخانه به آرمان‌های روحانی جامه عمل بپوشاند. استانداران، فرمانداران و معاونینی که با دولت هماهنگ نیستند، بدون تعارف با آنها برخورد شود و بدانند وقتی رئیس جمهور سیاستی را ابلاغ کرد خودشان را منطبق بکنند. وقتی جدی برخورد نشود شاهد جزایر مستقلی هستیم که هر استان یک خط مشی را دنبال می کند.
مثال ساده اش چند ماه به انتخابات مانده است هنوز معان سیاسی وز یر کشور معرفی نشده است آیا این اعتدال است نه...
ادامه داردdardnews.ir

 

چهار برتری پیامبر اسلام(ص)

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «من همان دعاى ابراهیم هستم که هنگام ساختن پایه هاى کعبه گفت : «اى پروردگار ما! در میان آنان رسولى از خودشان برانگیز...».

همچنین، ایشان می فرمایند: «نخستین کسى که روز قیامت بر خداى عزیز جبّار وارد مى شود، من هستم و کتاب او و اهل بیت من و سپس امّتم. آنگاه از آنان مى پرسم که با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردند.»

آن حضرت (ص) در بیان فضایل خود بر دیگر انبیای الهی می فرمایند: «به من چهار برترى بر دیگر پیامبران داده شده است: من به سوى همه مردم فرستاده شده ام، همه زمین براى من و امت من سجده گاه و پاک کننده قرار داده شده است ... به وسیله رعب و وحشت یارى شده ام که از مسافت یک ماه راه، خداوند در دل دشمنان من رعب مى افکند و غنائم براى ما حلال شده است.»

علاوه بر این می فرمایند: «به من چهار برترى بر دیگر پیامبران داده شده است: من به سوى همه مردم فرستاده شده ام، همه زمین براى من و امت من سجده گاه و پاک کننده قرار داده شده است ... به وسیله رعب و وحشت یارى شده ام که از مسافت یک ماه راه، خداوند در دل دشمنان من رعب مى افکند و غنائم براى ما حلال شده است.»

امیرمومنان علی (ع) نیز می فرمایند: «با رسول خدا صلى الله علیه و آله به وادى [مکّه] رفتم، بر هیچ سنگ و درختى نمى گذشت، مگر اینکه مى گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! و من آن را مى شنیدم.»

ایشان همچنین فرموده اند: «[خداوند] او را در زمانى برانگیخت که مردم در وادى حیرت سرگشته بودند و در فتنه و فساد دست و پا مى زدند و هوا و هوس ها (عقاید گونه گون) آنان را فریفته و نخوت و کبر آنها را به لغزش کشانده بود.»

امیرمومنان علی (ع) می فرمایند: «خداوند سبحان محمّد صلى الله علیه و آله را به حق مبعوث کرد، آنگاه که پایان دنیا نزدیک شده و آخرت روى آورده بود و روشنایى و درخشش آن به تاریکى گراییده بود و مردم آن در سخت ترین اوضاع به سر مى بردند، بسترش زبر و ناهموار و مهارش در آستانه از هم گسیختگى و مدتش به سر رسیده، و نشانه هاى [نابودیش] نزدیک بود و مردمش در شُرُف نابودى بودند.»