گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

مفهوم واژه دکترین

مفهوم واژه دکترین
 

واژه دکترین از اساسی‌ترین واژه‌های دانش دکترینولوژی می‌باشد به همین خاطر درک و فهم این واژه بنیادی کمک اساسی در درک مابقی مطالب این دانش خواهد شد در ذیل به تعریف این واژه می‌پردازیم.

در اصطلاح دو نوع علم وجود دارد:

۱-علم حصولی: یعنی علمی که از بیرون برای ما حاصل می‌شود و گزاره‌های اصلی آن مفهومی است به نام تصور و تصدیق.

۲-علم حضوری: یعنی علمی که در نزد ماست و از درون ما تراوش می‌کند.

وجه‌تسمیه اسمی است که فهم می‌شود و این فهم بر یک صورتی اطلاق می‌شود. به‌عنوان‌مثال وقتی گفته می‌شود میز، ابتدا تصویری از میز در ذهن هست و سپس بر اساس آن تصویری که در ذهن است میز فهم می‌شود. وقتی گفته می‌شود علی، حسن و … این افراد را اگر بشناسیم که در مورد یک شخص به‌خصوص است چون برای ما قابل‌فهم است و تصوری از آن‌ها در ذهن داریم آن‌ها را به خاطر می‌آوریم. در انگلیسی تصور و اندیشه چیزی را کردن را conceptualize گفته می‌شود.

با توجه به توضیحات بالا، علم حصولی حاصل جمع تصور و تصدیق می‌باشد. تصوّر در لغت به معنای «نقش بستن» و «صورت پذیرفتن» است و در اصطلاح اهل معقول عبارت است از پدیده‌ی ذهنی ساده‏ای که شأنیت حکایت از ماورای خودش را داشته باشد مانند تصوّر کوه دماوند و مفهوم کوه

تصدیق در لغت به معنای «راست ‏شمردن» و «اعتراف کردن» است و در اصطلاح منطق و فلسفه بر دو معنای نزدیک به هم اطلاق می‌‏شود. تصور چیزها را می شود نام‌گذاری کرد مثل ماه و خورشید و … . اما بخشی از موارد تصدیق می باشد مثل اینکه بگوییم هوا گرم است. این فعل است، هوا و گرمی تصورات قابل فهمی برای ما بود و وقتی ما احساس کردیم هوا گرم است این می شود تصدیق که بخش دیگری از گزاره می باشد.

تصوری که ما می‌کنیم ابتدابه‌ساکن تصوری طبیعی است که ریشه در حواس پنج‌گانه ما دارد که مؤلفه‌های برداشت طبیعی ما را رقم می‌زند و به‌صورت طبیعی استنباط می‌شود. ما در علم حصولی از حواس بهره می‌گیریم و تصوراتی که داریم ریشه در برداشت حواس ماست. حواس نیز همه نظام معرفتی نمی‌باشد بلکه به‌عنوان ابزار اصلی است.

به این چارچوب کلی تصوری پارادایم گفته می‌شود. پس اولین چیزی که به‌صورت عمومی در علم حصولی دریافت می‌شود پارادایم کلی و طبیعی نام دارد. هرکجا پارادایم کلی و طبیعی است از مفهومی به نام مدل و الگو استفاده می‌شود و هیچ پارادایمی وجود ندارد که مدل و الگویی نداشته باشد. مثال اینکه فرض کنید که یک انسان نخستین که در یک کویر زندگی می‌کند آنچه که او در پیرامون خود می‌بیند کویر است. وقتی گفته می‌شود کویر، ابتدا کویر در ذهن فهم و تصور می‌شود و سپس مدل و الگویی از کویر در ذهن تداعی می‌شود. اینجا پارادایم کلی، مدل کلی دارد. از دل دو مؤلفه پارادایم کلی و مدل کلی، مفهوم کلی بیرون می‌آید. پس وقتی گفته می‌شود کویر, عنوان، عنوان کلی و مدل هم مدل کلی می‌باشد.

پارادایم‌ها، دیده‌ها و شنیده‌هایی به وجود می‌آورند که حاصل جمع آن‌ها پارادایم کلی و عام به وجود می‌آورد و از درون پارادایم عام که متأثر از شنیده‌ها و دیده‌هاست مفهوم مدل عام به وجود می‌آید و از مدل عام، گفتمان عام.

گفتمان در عربی قول، در لاتین دیسکورس و در فارسی گفتمان است. آنچه که گفته می‌شود به قول فلانی یعنی نظر و زاویه دید فرد مطرح می‌باشد.

از درون گفتمان عام، فرضیه به وجود می‌آید و فرضیه منتج می‌شود به تئوری یا نظریه عام. فرق فرضیه و نظریه در این است که نظریه، فرضیه اثبات‌شده است. قبل از آنکه فرضیه تبدیل به نظریه شود گریزی در معرفت دارد که این گریز خرافه نام دارد. خرافات به دلیل همین عقبه بنیادینی که دارند به باور تبدیل می‌شوند چون مبتنی بر دیده‌ها و شنیده‌ها هستند. از دل نظریه عام مفهومی به وجود می‌آید به نام پارادایم خاص، مدل خاص و گفتمان خاص.

در گفتمان خاص است که نگاه‌ها و زاویه‌های دید افراد و مکاتب مشخص می‌شود که خروجی آن به شرح ذیل است:

دکسا ایدیا دکترین تنت دگما

قلب این ۵ مورد دکترین می‌باشد و هر چه از سمت راست به چپ حرکت کنیم انعطاف‌پذیری اندیشه کاهش می‌شود.

دکترین کاربردی است و از سه لایه تشکیل می‌شود.

استراتژی تاکتیک تکنیک

فرآیند این نظام معرفتی نهایتاً برای اجرایی شدن نیازمند به دکترین می‌باشد و هر نظریه‌ای برای اینکه به عمل تبدیل شود در دکترین است.

در حوزه نظام معرفتی ۵ گزاره وجود دارد:

مرحله اول: در پارادایم کلی، معرفت طبیعی است که یک معرفت احساسی است.

مرحله دوم: بستر فرهنگی معرفت است و ما قادریم آنچه را که حس می‌کنیم را از طریق گزاره‌های کلامی نام‌گذاری کنیم.

مرحله سوم: شناخت تجربی و معرفت تحصدی و اثبات‌گراست. مرحله پوزیتیویستی و امپریستی یعنی شناخت حس‌گرایانه به شناخت اثبات‌گرایانه تبدیل می‌شود.

مرحله چهارم: عقل‌گرایی در حوزه راسیونالیسم.

مرحله پنجم: معرفت تجربی بر اساس شناخت عقل‌گرایی مدون

۵ مرحله فوق پروسه کلان علم حصولی است. علم حصولی درنهایت از تصور و تصدیق شروع‌شده و به تکنولوژی، تاکتولوژی و استراتژیولوژی ختم می‌شود، این پروسه طولانی نهایتاً فرآیند معماری تکوین اندیشه تمدنی است که برای تمدن سازی در سطح استراتژیکی چنین پروسه‌ای باید طی شود.

اما پاسخ به سه پرسش اساسی در مورد هر پدیده‌ای موجب می‌شود که در فرآیند تمدن سازی مشکلی پیش نیاید.

سه پرسش اساسی به شرح ذیل می‌باشد:

اول چیستی؟

دوم چرایی؟

سوم چگونگی؟

1

فلسفه و حکمت پاسخ چیستی و چرایی را می‌دهند. در غرب پاسخ به چگونگی نیز در حوزه فلسفه می‌باشد ولی در اسلام پاسخ به چگونگی از فقه نشأت می‌گیرد. در مدل غربی جای فقه را در پاسخ به چگونگی مدل تفکر فلسفی می‌گیرد و بر اساس علم و ساینس پاسخ می‌گوید. حال وقتی فهمیده شد که یک پدیده چیست؟ چرا هست؟ و چگونه باید باشد؟ سه گزاره حاصل می‌شود، استراتژی، تاکتیک و تکنیک که هر سه کلمه یونانی می‌باشند. در اسلام و در حوزه تفکر دینی استراتژی، تاکتیک و تکنیک مبتنی بر مؤلفه‌های شرعی می‌باشند.

2

کلیتی که این حوزه را دربرمی گیرد یعنی چیستی، چرایی و چگونگی و پاسخ گوی این سه سؤال می‌باشد دکترین نام دارد که ما به ازای آن در تفکر دینی قواعد فقهی است. مطابق پلت فوق در اندیشه غربی هستی‌شناسی از فلسفه شروع می‌شود و منتج به فلسفه مضاف می‌شود مثل فلسفه هنر، فلسفه سیاست و … که از دل این فلسفه‌های مضاف برای اجرایی شدن دکترین به‌عنوان قاعده اصلی حاصل می‌شود، حال این قاعده‌ها برای اجرایی شده در سه سطح استراتژی، تاکتیک و تکنیک تبدیل به قانون شده و درنهایت اجرایی می‌شود. به‌عنوان‌مثال از دل فلسفه ماتریالیستی غرب فلسفه اصالت لذتی بیرون می‌آید که حیا را بر‌نمی‌تابد و ماحصل آن سبک زندگی آمریکایی می‌شود. اما در تفکر دینی ما به ازای فلسفه، حکمت است. حکت یعنی دیدن هر چیز همان‌گونه که است بدون تعصبات و دخالت غرض‌ها. توضیح بیشتر اینکه یک حقیقت مطلق وجود دارد که نزول شده است به نام وحی و تأویل یعنی مراجعت کردن و برگشتن به آن اصل اول این فرایند حکمت نام دارد. پس حکمت علم دیدن هر چیزی همان‌گونه که است می‌باشد و دکترین رسیدن به آن اصل طی یک شرایط خاص می‌باشد. به‌عنوان‌مثال آیه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین فرد است که در این آیه ملاک و معیار برتری افراد تقوا می‌باشد.

نوشته آقای سید رحمانی

این نوشته را در باشگاه استراتژیست های جوان بخوانید