عشق و جنون
حامدبهداد از معدود بازیگران جوان سینماست که با بازی در نقش های مختلف و متنوع قابلیت های بالایش را به اثبات رسانده است.
بهداد همتنقدر که در اجرای نقش های بیرونی موفق است توانایی بازی در نقش های درونی هم دارد.او علاقمند بازی در نقش جوان های عاصی است(بوتیک و سایه افتاب)و البته به همان اندازه در نقش های ارام و درونی(ادم و اخر بازی)شیرین و دوست داشتنی است.حامد بهداد در" روز سوم " مسیر رو به رشدی را که تا امروز طی کرده به پختگی خاصی میرساند.نقش جذابی که او انتخاب کرده ویژگی های بارزی برای تبدیل شدن به یک کاراکتر محبوب را در فیلم داشته.فواد معلمی عراقی است که عاشق دختری ایرنی میشود و در جریان جنگ میکوشد دختر را نجات دهد. در بازی بهداد ترکیبی از عشق و خشم دیده میشود.فواد با شروع جنگ در کسوت یک نظامی اهداف رژیم بعث را در عراق دنبال میکند اما علاقه او به سمیره(باران کوثری)همچنان پابرجاست.
او همه را به چشم دشمن میبیند اما برای نجات سمیره تا پای جان می ایستد تناقضی که در این کاراکتر وجود دارد به ان پیچیدگی و جذابیت داده و این ویژگی در بازی درخشان حامد بهداد بیشتر متجلی شده است بهداد با بازی در این نقش ثابت میکند قابلیت این را دارد که در قالب یک نقش دشوار و منفی به محبوبیت برسد و تماشاگر را با خود همراه کند این اتفاقی است که درباره همه بازیگران نمی افتد و بازی در نقش های منفی و پیچیده محبوبیت شان را خدشه دار می کند.
روز سوم روایتی عاشقانه است که در بستر جنگ مفهوم پیدا میکند موضوع جذاب بین عراقی و ایرانی در این فیلم برای اولین بار مطرح می شود و فیلم هم به خوبی از این موضوع جذاب بهره میگیرد اما نمی توان از اهمیت کاراکتر فواد در این درام عاشقانه به راحتی چشم پوشی کرد.فواد با وجود منفی بودن به یمن بازی متفاوت و عمیق حامد بهداد یک بدمن خبیث و کلیشه ای نیست گویا او هم قربانی جنگ است.
ساخت فیلم از زندگی انبیاء همیشه و در همه زمانها جذاب است. به طوری که از زمان اختراع صنعت سینما تاکنون، 200 فیلم با موضوع زندگی حضرت عیسی(ع)، 120 فیلم با موضوع حضرت موسی(ع) و 80 فیلم درباره دیگر پیامبران ساخته شده است، اما در این میان سهم پیامبر مهربانیها، حضرت محمد مصطفی(ص) فقط و فقط، یک فیلم شاخص است و آن هم «محمد رسولالله» است.
شاید همین موضوع مهمترین انگیزه ساخت فیلم «محمد» توسط مجید مجیدی کارگردان نامآشنای ایرانی باشد. او درباره فیلم مشهور مصطفی عقاد میگوید: در «محمد رسولالله» بیشتر به جنبههای جنگی پرداخته شده و حتی وجوه معرفتی این جنگها هم خوب بررسی نشده است، در حالی که پیامبر در همین جنگها به مسلمانان تاکید میکردند که نباید حتی به درختها آسیبی وارد شود ضمن اینکه این جنگها بیشتر دفاع بوده نه تهاجمی.
مجیدی 7 سال پیش، بنای ساخت فیلم محمد(ص) را گذاشت. پس از نگارش فیلمنامهای در 200 سکانس به کمک کامبوزیا پرتوی و با همکاری حمید امجد، مراحل پیشتولید انجام شد و فیلم در خرداد 1390 پروانه ساخت گرفت.
سرانجام آبان همان سال مجیدی از ساخت فیلمی خبر داد که وقتی به پایان برسد، نام ایران و ایرانی را تا مدتها بر سر زبانها خواهد انداخت. «محمد(ص)» عنوان آخرین اثر کارگردان «رنگ خدا»ست که قرار است به سینما رنگ و بویی خدایی بدهد. ساخت این فیلم، بدون حاشیه و در سکوت کامل خبری آغاز شد و تا امروز کمتر گزارشی از مراحل ساخت آن به بیرون درز کرده است، تا جایی که خبر بازدید رهبر انقلاب هم از لوکیشن این فیلم در آبان سال گذشته توسط روابط عمومی فیلم محمد منتشر شد.
لوکیشن اصلی فیلم «محمد» شهرک سینمایی نور در حوالی شهر قم است که 100 هکتار مساحت دارد و به گفته وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، با ساخت شهرک سینمایی مدینه و مکه، گامهای بزرگی جهت ساخت فیلمهایی با موضوع پیامبر(ص) برداشته شده است.
این فیلم در کرمان و عسلویه هم فیلمبرداری شد و در آخرین گام ـ پس از عدم موافقت هندیها ـ این فیلم در آفریقا جلوی دوربین رفت. این سکانس به تعداد زیادی فیل نیاز داشت، چرا که بیانگر ماجرای لشکرکشی ابرهه به مکه و حمله پرندگان به سپاه اوست.
ادامه مطلب را از دست ندهید ...
ایران نوشت:قطرات اشک امانش نمیداد حرف بزند. سن و سالی ندارد اما از روز نخست زندگی سختیهای زیادی کشیده است.
سفره دلش را با صدای بغض گرفته باز کرد. بچه بودم که مادرم را از دست دادم. من ماندم با پدرم و سه خواهر قد و نیم قد! بعد از دو سال پدرم ازدواج کرد. فکر میکردم با حضور عاطفه مشکل زندگی ما حل میشود اما او نتوانست جای خالی مادر را برایمان پر کند.
بناچار من به عنوان بزرگ خانه مسئولیت نگهداری از خواهر کوچولوهایم را به عهده گرفتم. هم برایشان مادری میکردم و هم پدری! راستش را بخواهید پدرم هم سرگرم کار و بارش شده بود و دیگر حوصله نداشت به من و خواهرانم فکر کند.
سالها به سرعت گذشتند البته من سرد و گرم روزگار را چشیدم و دم نزدم. از خودم غافل شده بودم و فقط مراقب بودم مبادا بیمهری عاطفه خانم اخم بر ابروی خواهرانم بیاورد.
احساس مسئولیت در برابر بچهها باعث شد خواستگارانم را یکی پس از دیگری رد کنم. من صبر کردم تا هر سه خواهرم سر و سامان گرفتند و صاحب خانه و زندگی شدند. بعد از ازدواج آنها فرصتی پیدا کردم تا به خودم فکر کنم. منتظر بودم خواستگاری بیاید و ازدواج کنم. میدانستم جای من در خانه پدرم نیست و عاطفه خانم چشم دیدنم را ندارد.
29 ساله بودم که برایم خواستگار آمد اما چه خواستگاری؟ مردی که 14 سال از من بزرگتر بود و کار درست و حسابی نداشت.
میگفت زنش او را رها کرده و رفته و بچههایش را هم با خود برده است.
انتظار داشتم پدرم از حقم دفاع کند اما او گوش به حرف نامادریام داده بود و روی حرف نامادریام حرف نمیزد. با چشمانی گریان و دل شکسته پای سفره عقد نشستم. زندگی من و محمود از همان روز اول نحس بود.
سر یک حرف پوچ و الکی کتکم میزد. موضوع را به پدرم گفتم. خیلی عصبی شده بود. میخواست با او صحبت کند اما عاطفه خانم اجازه نداد و مرا از خانه بیرون انداخت. میگفت اگر از این دختر بیچشم و رو دفاع کنیم فردا نمیتوانیم او را جمع و جور کنیم و هر روز میخواهد همین اداها را دربیاورد. نامادریام آن روز مرا دیوانه و روانی خطاب کرد و این آخرین باری بود که درباره مشکلات زندگیام با او و پدرم صحبت کردم و دست از پا درازتر به خانه برگشتم. محمود معتاد بود و سرکار هم نمیرفت. به فکر افتادم خودم کاری انجام بدهم اما با پنج کلاس سواد، کاری بیرون از خانه نمیتوانستم پیدا کنم. دار قالی را جفت و جور کردم و صبح تا شب گرههای رنگی پشت سر هم میکوبیدم و قالی میبافتم تا به سختی هزینههایمان را در بیاورم.
افسوس که محمود قدردان نبود. سال اول زندگیمان باردار شدم. با هزار امید و آرزو پسرم را به دنیا آوردم. اسمش را «رضا» گذاشتم. او همه دنیایم بود و در کنارش احساس خوشبختی میکردم.
یک سالی گذشت. پدرم نیز خدا بیامرز شد. بعد از مرگ او ارتباط من و عاطفه خانم به کلی قطع شد. سه خواهرم نیز درگیر زندگی خودشان بودند و دیگر حالی از من نمیپرسیدند.
من بودم و پسر کوچولویم و انگار هیچ غم و غصهای نداشتم . تا اینکه یک روز محمود مرا داخل اتاق صدا زد و گفت: «این بچه دارد بزرگ میشود، ما هم نمیتوانیم برای او آینده خوبی بسازیم. اگر رضا را بفروشیم پول خوبی به جیب میزنیم و... .» با شنیدن این حرفها دنیا روی سرم خراب شد. داد و فریاد راه انداختم و گفتم تو حق نداری برای تنها دارایی من چنین حرفهایی بزنی. او کوتاه آمد و معذرتخواهی کرد. دو هفته بعد، محمود مقداری لباس آورد و از من خواست تا همراهش بروم و در یکی از پارکها بساط راه بیندازیم.
بناچار همراه او رفتم. میدانستم اگر روی حرفش حرفی بزنم کتکم میزند. لباسها را روی چند تکه کیسه گونی پهن کردیم. مشغول فروش لباس شدیم و من چشم از رضا برنمیداشتم. بعد از خوردن ناهار چند دقیقهای به سرویس بهداشتی رفتم و برگشتم. باورم نمیشد؛ اثری از محمود و رضا نبود. هر چه به دنبالشان گشتم نتیجهای نگرفتم. موضوع را به پلیس اطلاع دادم. الان سه ماه از آن موقع میگذرد هنوز هیچ نتیجهای نگرفتهام. مثل دیوانهها هر روز صبح تا شب در خیابانها سرگردان هستم و بین این همه آدم دنبال پسر کوچولویم میگردم. نمیدانم کجاست و چه کار میکند. سراغ محمود را هم گرفتهام. هیچ ردی از خود بر جای نگذاشته است.
بنابر این گزارش، پلیس مشهد با شنیدن داستان غمانگیز این زن، شوهر وی را تحت تعقیب قرار داده است تا کودک فروخته شده را به آغوش مادر بازگرداند.
حکایت این روزهای جناب رئیس جمهور، حکایت شخصی است که از بر ملا شدن واقعیتی هراس دارد و با شیوه ای نخ نما قصد دارد موضوع اصلی را عوض کند تا واقعیت نمایان نشود، لذا با بیان حرف های غیر ضرور و طرح مباحث انحرافی، سعی در حاشیه سازی و کتمان حقیقت دارد. سخنان رئیس جمهور در «همایش اقتصاد ایران» را می توان بر پایه همین سخن تحلیل کرد. ایشان در «همایش اقتصاد ایران» تلویحا با طرح تقابل آرمان با منافع، موضوعی انحرافی را پیش می کشد و می گوید در میز مذاکرات کسی درباره اصول و آرمان سخن نمی گوید بلکه منافع کشور مطرح است و در نهایت نتیجه می گیرد برخی از آرمانگرایان در توهم زندگی می کنند. یا با طرح موضوعی دیگر که اساسا ربطی به موضوع جلسه ندارد طرح رفراندم را مطرح و تمایل خود را برای برگزاری همه پرسی در خصوص مسایل کشور از جمله هسته ای بیان میکند. یا با کنایه، یک نهاد دولتی را متهم میکند که کار اقتصادی می کند ولی مالیات نمی دهد. اما واقعیت چیست که رئیس جمهور از آشکار شدن آن هراسان است و اینگونه با حاشیه سازی قصد دارد موضوع را مخفی نماید. واقعیت آن است که دولت محترم قریب به دوسال، بهبود وضعیت اقتصادی کشور را به رفع تحریم ها گره زده است و اکنون پس از گذشت یک سال و نیم از توافق ژنو که رئیس جمهور از آن پیروزی ایران و شکست کشورهای غربی یاد می کرد، حاصلی جز افزایش برخی تحریم ها و ادامه تعلیق های هسته ای ایران در پی نداشته! و اکنون که رئیس جمهور بی توفیق در عرصه مذاکرات هسته ای به جای اینکه صادقانه درباره علل ناکامی دیپلماسی «تنش زدایی» و «اعتمادسازی» در یک سال و نیم گذشته و ارزیابی منصفانه از نتیجه این مدل سیاست خارجی در مواجهه با مستکبران سخن بگوید، با طرح مباحث جنجالی و حاشیه سازی به زعم خود در پی اقناع افکار عمومی و در حقیقت انحراف افکار عمومی از این بی توفیقی و حفظ پایگاه اجتماعی خود است. غافل از اینکه با ایجاد دودستگی مردم به موافقان توافق ژنو و مخالفان آن و برهم ریختن انسجام سیاسی- اجتماعی، نه تنها پایگاهی برای خود حفظ نخواهد کرد بلکه با شکاف میان مردم خواسته های دشمنان کشور را برآورده خواهد کرد. اما در خصوص تمایل رئیس جهمور برای همه پرسی! برفرض که شرایط کشور هموار و موانع قانونی برای همه پرسی برطرف شد! آیا رئیس جمهور حاضر است در همه مسایل اساسی کشور به آرای مردم مراجعه کند؟ آیا ایشان حاضر می شود در خصوص یارانه ها هم به رای مردم مراجعه کند؟ آیا اگر مردم در همه پرسی یارانه ها خواستار دریافت 500 هزارتومان یارانه شدند آیا دولت توان برآورده کردن خواسته های مردم را دارد؟ مگر انصراف از یارانه ها خودش یک نوع همه پرسی نبود که مردم بر خلاف خواسته دولت از انصراف خودداری کردند؟طبق این منطق، ممکن است کسانی هم متقابلا پیشنهاد دهند تصمیماتی که در دولت اتخاذ میشود از جمله عزل و نصب ها و… نیز به رفراندم گذاشته شود که در این صورت، هر روز باید یک رفراندم در کشور برگزار شود. اساسا آیا دولت تدبیر، در دنیای کنونی همه پرسی را تدبیر درستی برای پیشبرد اهداف کشور می داند؟ یا تنها با اهداف سیاسی قصد استفاده از این اهرم را دارد؟! ایشان در جایی از سخنانش آرمان خواهی و پافشاری بر اصول را در تضاد با منافع کشور در سیاست خارجی ادعا می کند. در حالی که اگر با نگاهی عمیق و منطقی به موضوع آرمان ها و اصول نظام بنگریم، آرمانها، هیچ منافاتی با منافع کشور ندارد. به عنوان نمونه، سالها عده ای از اصلاح طلبان حمایت از لبنان و سوریه و عراق را در تضاد با منافع کشور قلمداد می کردند، اما امروز بر همگان روشن شد اگر حمایت ایران از این کشورها نبود اکنون بجای اینکه کیلومترها دورتر از مرزهای جمهوری اسلامی، جنگ های نیابتی را مدیریت می کردم باید در کنار مرزهای کشور با اسرائیل و داعش می جنگیدیم. در هر صورت آنچه از سخنان جناب رئیس جمهور برداشت می شود همان بن بست مذاکرات است که ایشان قصد دارد بی تدبیری ها و بی توفیقی های یک سال و نیم گذشته را با همه پرسی به شکلی از سر خود واکند و بر دوش مردم بگذاردافکار عمومی به جای توجه به علل ناکامی های دولت یازدهم در عرصه سیاست خارجی، سرگرم مباحث دیگر شود. و این یعنی نهایت استیصال و درماندگی دولت در مدیریت امور کشور. هر چند کسی با همه پرسی مخالف نیست چرا که همه پرسی، از ظرفیت های قانون اساسی کشور است، اما استفاده ابزاری و سیاسی از همه پرسی برای فرافکنی دون شان دولت تدبیر و امید است.
مَن اَرادَ عِلمَ الاَوَّلینَ وَالآخَرینَ، فَلیُثَوِّرِ القُرآنَ
هر که علم اولین و آخرین را می خواهد، باید آن را در قرآن بجوید.
کنزل العمال ج1 ص548
واقعا درسته من خودم به این نتیجه رسیدم شما هم با مطاعه ی چند تا صفحه می تونید به این نتیجه برسید.
در باره این موضوعات در اینترنت تحقیق کنید تا به این گفته بزسید:
شهادت آب
اعجاز قرآن در علم ریاضی
من خودم با مطالعه مطالبی که در این دو مورد در اینترنت بود به این موضوع رسدم و موضوعات دیگری که در مجالس شنیدم مثل این که تو قرآن اومده تو فضا هوا وجود نداره در حالی که ما 1400 سال بعد به این موضوع پی بردیم.
از هر جنبه به قرآن نگاه کنیم کامل ترین مطلب در اختیارمون می زاره فقط باید اون پیدا کنیم.
بیاید از جنبه علمی هم قرآن مطلعه کنیم و علم های اون پیدا کنیم حالا که همه علم ها در دست مون هست چرا پیداش نکنیم.
اگه شما هم علم و مطلبی در قرآن پیدا کردید خوش حال می شم برامون در بخش نظرات بفرستید اگرم خیلی طولانی بود به ایمیلم بفرستید.
hossein.pashnesaz@gmail.com