گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

هر روز باید چای نوشید، چرا؟

 
نخستین دلیل آن خیلی ساده است: دم‌کردن چای، از درست کردن قهوه آسان‌تر است.
ساخت قهوه نیاز به دستگاه قهوه‌ساز دارد، یا از ابزارهای جذاب، گران و سخت باید استفاده کنیم اما برای درست کردن چای تنها یک چای کیسه‌ای، فنجان و آب جوش کفایت می‌کند.

نوشیدن چای، چه این چای سیاه معمولی باشد که متداول‌‌تر است و چه چای سبز، به رفع بوی بد دهان کمک می‌کند. محققان دانشگاه کالج شیکاگو ثابت کرده‌اند که ماده‌ای شیمیایی به نام پلی‌فنول در چای وجود دارد که سطح تولید اسید را کنترل کرده و بوی بد دهان را کاهش می‌دهد.

چینی‌ها همه‌جای دنیا را گرفته‌اند. از ضروریات زندگی با چینی‌ها مصرف چای است. برای معاشرت با بخشی بزرگ از فعال‌ترین آدم‌های جهان نیازمند این هستید که بتوانید با کسی چای بنوشید!

نوشیدن چای ما را آرام می‌کند و خواب بهتری را هم به ما هدیه می‌دهد. بهبود در کیفیت خواب، احساس آرامش و مانند آن، حتی در تحقیقاتی که در آلمان صورت گرفته است هم ثابت شده است.

نوشیدن چای آلرژی فصلی را کم می‌کند. یک مطالعه مقدماتی نشان داده است که نوشیدن چای می‌تواند اندکی، علائم آلرژی رو کاهش دهد.

محققانی در یک مجله اروپایی تغذیه مقاله‌ای منتشر کرده‌اند که می‌گویند چای نوشیدن به اندازه آب نوشیدن برای بدن مفید است و علاوه بر آن، دارای آنتی اکسیدان است که در نقش یک جایزه برای بدن کارکرد خواهد داشت.
و در آخر:
چه چیزی جز دعوت به یک چای نوشیدن دوستانه در بعداز ظهر می‌تواند دلنشین باشد؟ دوستانی که دور میز نشسته‌اند و با نوشیدن هر چای، صمیمیت را تجربه می‌کنند.

 

دعوا با همسر سیستم ایمنی‌ را ضعیف می‌کند!

دعوا با همسر سیستم ایمنی‌ را ضعیف می‌کند!

 

 
مطالعات نشان داده است که استرس مزمن و مقادیر بالای کورتیزول می‌تواند منجر به کاهش سلول ‌های هیپوکامپ و آسیب به آنها و در نتیجه آسیب به حافظه و عملکرد افراد گردد.

 

استرس باعث  تغییرات هورمونی خصوصاً آدرنالین و سایر هورمون ‌ها شده و بیماری ‌های خطرناکی چون سکته ‌های مغزی، قلبی، فشار خون،‌ پوکی استخوان،‌ زخم معده و بیماری ‌های روحی – رفتاری بسیاری را ایجاد می‌کند و بر روی بهداشت روانی انسان اثر بسیار مخربی دارد.

تصاویر زیباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

مدیر بحران

بسیاری از درک مشکلات جانبازان نخاعی عاجز هستند. وقتی جانبازی می‌گوید 33 سال است که من در ماشین می‌نشینم و همسرم برایم خرید می‌کند زیرا خیابان‌های شهر آماده ویلچر من نیست. یا وقتی می‌گوید فرزند کم سن و سال یک جانباز اشک می‌ریخت و می‌گفت می‌خواهم کنار پدرم در پارک دوچرخه سواری کنیم مثل بقیه پدر و پسرها آن هم با اوضاع نابسامان پارک های شهر برای جانبازان ویلچری یا وقتی جانبازی از وزیری روایت می‌کند که می‌گفت: مگر نیاز است که جانبازان از خانه بیرون بیایند؟ دوباره این گزاره تأیید می‌شود که خیلی از مسئولان از درک مشکلات جانبازان نخاعی عاجز هستند. حتی مدیران بحران ، معنی مانع برای فرد ویلچری و جانباز را نمی فهمد تا چه برسد برای ایجاد تمهید .  

سردار حیدر بنائی می‌گوید: ما در کشورمان مشکلات فراوانی برای جانبازان داریم. اصلی‌ترین‌اش مناسب سازی است، شعار ما همین است: دستمان را نگیر اما راهمان را هموار کن. آقای مسئول تو راه را برای ما هموار کن، من کار خودم را انجام می‌‌دهم.

 

جبران خلیل جبران

خاک عاشقی می‌داند، گریه می‌کند، رنج می‌کشد و صبر می‌کند، سر به آستان مرگ می‌گذارد، بر شانه‌هایش گریه می‌کند اما نمی‌میرد، خاک عاشقی صبور است، بر برگ‌های پاییز بوسه می‌زند تقدیر جهان را عوض می‌کند، جوانه‌ها را بیدار، و درخت‌ها را خواب می‌کند اما خود، هرگز نمی‌خوابد، خاک عاشقی صبور است، که سال‌ها و سال‌ها برای آسمان صبر می‌کند، و من، همانم، که از خاک آمده‌ام چون خاک عاشقم، و چون خاک، روزی، صبوری را هم خواهم آموخت ... جبران خلیل جبران

شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او

 

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او

معشوق را جویان شود دکان او ویران شود

بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او

در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود

آن کو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او

جان ملک سجده کند آن را که حق را خاک شد

ترک فلک چاکر شود آن را که شد هندوی او

عشقش دل پردرد را بر کف نهد بو می‌کند

چون خوش نباشد آن دلی کو گشت دستنبوی او

بس سینه‌ها را خست او بس خواب‌ها را بست او

بسته‌ست دست جادوان آن غمزه جادوی او

شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او

شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او

بنگر یکی بر آسمان بر قله روحانیان

چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او

شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بی‌طبل و دهل

بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او

ای ماه رویش دیده‌ای خوبی از او دزدیده‌ای

ای شب تو زلفش دیده‌ای نی نی و نی یک موی او

این شب سیه پوش است از آن کز تعزیه دارد نشان

چون بیوه‌ای جامه سیه در خاک رفته شوی او

شب فعل و دستان می‌کند او عیش پنهان می‌کند

نی چشم بندد چشم او کژ می‌نهد ابروی او

ای شب من این نوحه گری از تو ندارم باوری

چون پیش چوگان قدر هستی دوان چون گوی او

آن کس که این چوگان خورد گوی سعادت او برد

بی‌پا و بی‌سر می‌دود چون دل به گرد کوی او

ای روی ما چون زعفران از عشق لاله ستان او

ای دل فرورفته به سر چون شانه در گیسوی او

مر عشق را خود پشت کو سر تا به سر روی است او

این پشت و رو این سو بود جز رو نباشد سوی او

او هست از صورت بری کارش همه صورتگری

ای دل ز صورت نگذری زیرا نه‌ای یک توی او

داند دل هر پاک دل آواز دل ز آواز گل

غریدن شیر است این در صورت آهوی او

بافیده دست احد پیدا بود پیدا بود

از صنعت جولاهه‌ای وز دست وز ماکوی او

ای جان‌ها ماکوی او وی قبله ما کوی او

فراش این کو آسمان وین خاک کدبانوی او

سوزان دلم از رشک او گشته دو چشمم مشک او

کی ز آب چشم او تر شود ای بحر تا زانوی او

این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من

صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او

من دست و پا انداختم وز جست و جو پرداختم

ای مرده جست و جوی من در پیش جست و جوی او

من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل

سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او