گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

گلچین مطالب فارسی

گلچین مطالب فارسی، دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس جدید، دانلود عکس، بیوگرافی، اخبار ورزشی

فراتر از تسامح

فرا‌تر از تسامح

موضوع این نوشته، بحث فلسفی _ ادبی کوتاهی در باب تسامح و مفهوم‌ها‌ی وابسته به آن است. اما پیش از پرداختن به این بحث، برای روشن‌تر کردن موضوع، می‌خواهم داستانی از بوستان سعدی نقل کنم. این داستان در غرب ماجرایی شنیدنی دارد که آن را با ذکر مأخذ لازم در کتاب سعدی آورده‌ام. در اینجا تنها اصل ماجرا را می‌آورم و بعد داستان را نقل می‌کنم. 

ماجرا از این قرار است که بنیامین فرانکلین (۱۷۹۰_۱۷۰۶)، دانشمند و دولتمرد آمریکایی و از صاحب‌نظران فلسفه‌ی سیاسی و فلسفه‌ی اخلاق، داستانی می‌نویسد و ادعا می‌کند که این داستان فصلی از کتاب عهد عتیق است که گم شده بوده و اکنون پیدا شده. سی سال از نوشتن این داستان می‌گذرد تا اینکه شخصی در مقاله‌ای می‌نویسد که داستان بنیامین فرانکلین عیناً داستانی است از سعدی شاعر ایرانی. از این پس بحث و جدل‌ها‌ی فراوانی در می‌گیرد تا اینکه بالأخره معلوم می‌شود بنیامین فرانکلین ترجمه‌ای لاتینی از این داستان در اختیار داشته و با خواندن آن، چنان مجذوب شده که آن را به عنوان فصل گمشده‌ای از کتاب مقدس منتشر کرده است. فرانکلین خود در این باره گفته است: «نتیجه‌ی اخلاقی آن چنان اهمیت دارد که شایسته است همه‌ی مردم عالم از آن اطلاع یابند.» 

 و البته، پس از این بحث و جدل‌ها همه‌ی مردم عالم هم از این داستان اطلاع یافتند. 

و اما اصل داستان. سعدی در باب دوم بوستان حکایتی از ابرهیم خلیل نقل می‌کند که برسفره نمی‌نشست مگر آنکه میهمانی داشته باشد. اما اتفاقاً هفته‌ای می‌گذرد و میهمانی برایش نمی‌رسد. اندوهگین از خانه به جست‌و‌جوی میهمان بیرون می‌رود و مردی می‌بیند: «سر و رویش از برف پیری سپید» با خوشحالی می‌گوید: 

که ‌ای چشم‌ها‌ی مرا مردمک 

یکی مردمی کن به نان و نمک

 پیرمرد را به خانه می‌برد و به احترام بر سر سفره می‌نشاند و البته همه پیش از دست بردن به غذا بسم الله می‌گویند، مگر پیرمرد. ابراهیم با تعجب از وی می‌پرسد: 

نه شرط است وقتی که روزی خوری

که نام خداوند روزی بری

پیر مرد هم می‌گوید من از پیر آذرپرست خود چنین چیزی نشنیده‌ام. ابراهیم در می‌یابد که او از گبران است و او را از سفره‌ی خود می‌راند، آنگاه سروشی از آسمان فرود می‌آید، با پیامی سرزنش‌آمیز که ‌ای خلیل ما صد سال است از او جان و روزی دریغ نکرده‌ایم و تو نتوانستی چند لحظه او را تحمل کنی و نفرت نورزی: 

گر او می‌برد پیش آتش سجود 

تو با پس چرا می‌بری دست جود؟ 

سعدی، ایرانی مسلمان، این داستان را حدود پانصد سال پیش از زمانی که بنیامین فرانکلین مجذوب آن شود نوشته است و این، صرف نظر از سندیت تاریخی داستان، نشان دهنده‌ی اخلاقیات فرهنگی است که در آن پرورش یافته است. داستان، داستان برخورد انسانی است با انسان دیگری که نه تنها معتقدات دینی او را ندارد، بلکه آن معتقدات را نمی‌پسندد و مورد قبولش هم نیست. پرسش این است که در اینجا باید چه کرد وچه رفتاری پیش گرفت. به روایت داستان، ابراهیم تن به مدارا نمی‌دهد و به اصطلاح متداول تسامح نمی‌کند و تعصب می‌ورزد، اما خواست خداوند این نیست و پیام سروش ابلاغ همین نکته است. جالب توجه این است که در‌‌ همان زمانی که سعدی این داستان را می‌نوشت در گوشه‌ی دیگری از جهان اسلام مولوی هم داستان موسی و شبان را در زمینه‌ی نظری‌تر دیگری می‌نوشت. شبان در راز و نیاز با خداوند، خداوند را موجودی همچون خود می‌پنداشت و می‌خواست سرش را شانه کند و دستش را ببوسد و جامه‌اش را بشوید و در واقع منکر صفات سلبیه خداوند بود. 

موسی نیز چون ابراهیم تسامح نکرد و شبان را با سرزنش و ملامت آزرد. در اینجا نیز موسی مورد عتاب خداوند قرار گرفت. مولوی در بیان این عتاب ابیات بسیار زیبا و ژرفی سروده که نشان از ایمان راستین او به تسامح در رفتار با انسان‌ها و دعوت به باطن‌نگری و پرهیز از فصل کردن‌ها‌ و اختلاف انداختن‌ها دارد. 

در تعریف تسامح گفته‌اند: خودداری از اعمال خصمانه برضد آنچه قبول نداریم یا نمی‌پسندیم یا از نظر سیاسی مخالف با آن هستیم. از این تعریف معلوم می‌شود در تسامح، برخلاف دوست داشتن یا نیکی کردن، همیشه چیزی ناپسند و نامقبول وجود دارد و اهمیت تسامح نیز در مدارا با همین چیزی است که نمی‌پسندیم و قبول نداریم. 

از آنچه گفتیم شاید چنین به نظر برسد که تسامح اصلی است پذیرفته و قبول عام یافته. اما چنین نیست. تسامح اصلی بدیهی یا به اصطلاح فلسفی، تحلیلی و پیشینی نیست. باید قرن‌ها ‌می‌گذشت، جنگ‌ها‌ی خانمان‌سوز در می‌گرفت، جان‌ها و مال‌ها و حکومت‌ها و حتی کشور‌ها نابود می‌شدند تا تناقض استدلالهای تسامح‌ستیزان و خشونت‌گران در عمل و نظر ثابت می‌شد و در سیاست و دین، فرهیختگان بدین نتیجه می‌رسیدند که نفع طرفین دعوا در تسامح و مدارا است و: 

آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در واقع آنچه مایه‌ی عبرت است این است که تسامح، چه در غرب و چه در شرق، دیر زمانی معنایی منفی داشته است، یعنی آن را صفتی ناپسند می‌دانستند. به گفته‌ی نویسنده‌ی مدخل تسامح در دانشنامه‌ی تاریخ اندیشه‌ها، تسامح در فرانسه در آغاز قرن هجدهم معنای تحقیرآمیزی داشته است و بوسوئه (۱۷۰۴_۱۶۲۷) کشیش کاتولیک فرانسوی، در برابر پروتستان‌ها افتخار می‌کرده که در مذهب کاتولیک، تسامح از تمام مذاهب کمتر است. جالب توجه است بدانیم در روزگارانی که آبای نخستین کلیسای مسیحی مورد شکنجه و آزار رومی‌ها ‌قرار داشتند، خود از مدافعان تسامح مذهبی بودند. اما هنگامی که کنستانتین مسیحیت را دین رسمی اعلام کرد همه‌ی آن دفاعیه‌ها ‌فراموش شد و شکنجه‌شدگان تبدیل به شکنجه‌گران شدند و حالا نوبت تسامح‌ستیزان دیروز بود که مدافع تسامح شوند. حقانیت و فضیلت تسامح را از همین جا می‌توان دریافت که طرفین دعوا، حاکم و محکوم، زورمند و بی‌زور به یکسان می‌توانند در پناه آن در آسایش و امنیت زندگی کنند. در واقع تسامح نتیجه‌ی مستقیم این اصل اخلاقی جهان شمول است که: آنچه برخود نپسندی به دگر کس مپسند. اما آنچه در غرب معنای تسامح را از منفی به مثبت تغییر داد، تأمل در این اصل اخلاقی نبود. عامل‌ها‌ی دیگری در کار بودند که مهم‌ترین آن‌ها پیدایش مذهب پروتستان بود. 

کاتولیک‌ها ‌به اعتبار اکثریت خود، معتقد بودند حقیقت مطلق، ملک طلق آنان است و هر کس از کلیسای کاتولیک روی برتابد از خداوند روی برتافته و مستحق مجازات مرگ است. نظریه‌پردازان کاتولیک دلیل‌هایی هم برای این مجازات می‌آوردند. می‌گفتند اگر چنین کسی را مجازات نکنی خداوند خشمگین می‌شود و همه را به پای او مجازات می‌کند. می‌گفتند چنین کسی را هرچه زنده بگذاری بیشتر گناه می‌کند و بنابراین اصلاً به مصلحت اوست که با کشتنش، او را از گناه بیشتر نجات دهی. اما آنچه نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفه‌مند این بود که نظریه‌پردازان ادیان دیگر هم می‌توانند عیناً همین دلیل‌ها را بر ضد کاتولیک‌ها‌ بیاورند و کیست که حقیقت مطلق را از آن خود نداند. به گفته‌ی سعدی: 

 «همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.» 

***

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از نزاع ایشانم

به کینه گفت مسلمان گر این قباله‌ی من 

درست نیست، خدایا یهود می‌رانم

یهود گفت به تورات می‌خورم سوگند 

و گر دروغ بگویم چو تو مسلمانم

گر از بسیط زمین عتقل منعدم گردد 

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

آنچه این اعتقاد راسخ به حقیقت مطلق وایمان راستین کاتولیک‌ها‌را متزلزل کرد، پیدایش مذهب پروتستان بود. مذهب پروتستان در اشکال گوناگون خود به صورت نیرویی بزرگ در برابر مذهب کاتولیک درآمد و ایمان راستین معنای خود را از دست داد و اعتماد به کارآیی و تأثیر منع و سرکوب عقاید در آثار نویسندگانی مانند پیربیل (۱۷۰۶_۱۶۷۴) متزلزل شد. بیل در ۱۶۸۶ در کتاب تفسیر فلسفی کلام مسیح «مجبورشان کن تا بگروند» دلیلهای درخشانی در دفاع از تسامح کامل مذهبی، تسامح در برابر تمام ادیان و حتی در برابر منکران خدا، ارائه کرد. 

منادی بلند آوازه‌ی دیگر؛ جان لاک، فیلسوف انگلیسی بود. لاک در ۱۶۸۸ نامه‌ای درباب تسامح منتشر کرد این اثر از نخستین نوشته‌ها‌ی منسجم در این موضوع است. اولین نکته‌ای که لاک بدان اشاره می‌کند این است که سرکوب، سیاست مؤثری نیست. با زور می‌توان فردی را به انجام نوعی از عبادت‌ها‌ی مسیحیت واداشت، اما نمی‌توان ایمان و اعتقاد قلبی به او بخشید. چنین روشی تنها آدمهای متظاهر به دین پدید می‌آورد و این نه تنها کاری بیهوده است، از نظر اخلاقی نیز زیانبار است. 

نکته‌ی دوم لاک، رد استدلالی سنتی بود. سنت‌گرایان مسیحی می‌گفتند وظیفه‌ی فرد نسبت به کلیسا‌‌ همان وظیفه‌ی فرد نسبت به دولت است و اگر در برابر مخالفان کلیسا تسامح ورزیم دولت دچار هرج و مرج می‌شود. اما لاک می‌گفت رسالت کلیسا در جهان مستقل از نقش دولت است. علت وجودی کلیسا نجات روح انسان است و این رسالت را تنها از راه ترغیب و تبلیغ، آن هم با روش‌هایی خالی از خشونت می‌تواند انجام دهد. ولی علت وجودی دولت، حفظ حقوق مردم یعنی حفظ جان و مال و آزادی آنان است و به همین دلیل در مواردی می‌توانند به عنوان آخرین چاره از زور هم استفاده کند. 

دلیل‌های لاک در دفاع از تسامح که در قرن هفدهم تازه و پیشتازانه بود، در ‌‌نهایت قبول عام یافت و حتی کاتولیک‌ها ‌نیز آن را پذیرفتند. اما در قرن نوزدهم تسامح مدافعی بلندپایه‌تر هم یافت. 

جان استوارت میل (۱۸۷۳_۱۸۰۶)‌‌ همان مسیر لاک را می‌پیمود، اما قید‌ها‌ی کمتری بر پای تسامح می‌نهاد و وسعت میدان بیشتری برای آن قائل بود. به اعتقاد میل دخالت در آزادی فرد تنها و تنها هنگامی قابل توجیه است که مطمئن شده باشیم آزادی او خطر یا تهدیدی برای آزادی دیگران در بر دارد. تفاوت مهم میل با لاک در این نکته است که اندیشه‌ی لاک به تمامی متوجه حفظ آزادی فرد در برابر دخالت کلیسا ودولت بود. اما میل به شدت نگران قیدهایی بود که قوانین نانوشته یعنی قرارداد‌ها و اعتقادهای عامه و عوام بر آزادی انسان می‌نهند. خواست میل این بود که تسامح از قلمرو سیاست به اخلاقیات و رفتار‌ها و اعمال شخصی و خصوصی افراد تعمیم داده شود. او احساس کرده بود که مردم از قوانین نانوشته بیشتر آزار می‌بینند و تحقیر می‌شوند تا قوانین نوشته‌ای که دولت عامل اجرای آن است. به عقیده‌ی وی آزادی انسان و تکثر و گوناگونی در فضای سرکوبگر نمی‌توانند شکوفا شوند. میل بدین دلیل مدافع تسامح بود که آزادی، فردیت و تکثر را دارای بالا‌ترین ارزشهای اخلاقی می‌دانست؛ ارزشهایی که به اندیشه مجال بیشتری می‌دهند و انسان‌ها‌ی عالیتری پدید می‌آورند. 

در قرن بیستم آرای لاک و میل با دقت و وسعت نظر بیشتر، درغرب به معتقدات همگانی پیوست و دیگر نوبت فیلسوفان دین و متکلمان جدید بود که با طرح پلورالیسم دینی و بر‌تر از آن، کشف معنویت و روحانیت در مخالفان ادیان، تسامح را ابعاد تازه‌تری ببخشند. 

اما هنرمندان در این مسأله انسانی نیز مثل همیشه بالا‌تر پرواز کردند. الیوت زمانی نوشت: ما مسیحیان دوست نداریم با ما به تسامح رفتار کنند. این حرف الیوت بسیاری را به تعجب واداشت. آیا واقعاً منظور او این بود که با مسیحیان به خشونت رفتار شود؟ هرگز، الیوت حرف بسیار مهم و والایی زده بود. چنانکه در تعریف تسامح گفتیم، در تسامح همیشه چیزی ناپسند و نامقبول وجود دارد که تسامح کننده با آن مدارا می‌کند. الیوت می‌گفت تنها تسامح با متدینان یا با معتقدان به اعتقادی که متفاوت با اعتقاد ماست _ یعنی اینکه فردی فرد دیگری را تحمل کند _ کافی نیست، باید به واقع همدیگر را با هردین و اعتقادی، دوست داشته باشیم، به یکدیگر احترام بگذاریم و به شایستگی‌ها‌ی هم افتخار کنیم. تسامح کافی نیست باید فرا‌تر از تسامح رفت. 

این مقاله را با شعر سعدی آغاز کردم و به تسامح در غرب پرداختم. اما این گریز به غرب نه به دلیل این بود که فرهنگ اسلامی و بخصوص فرهنگ اسلامی_ ایرانی ما حرفی در این موضوع نداشته است. آنچه به خصوص باید تذکر داد این است که ما در دوران شکوفایی فرهنگ اسلامی فرا‌تر از تسامح رفته بودیم وآنچه الیوت درقرن بیستم به غربیان پیشنهاد می‌کند ما چندین قرن بدان عمل می‌کردیم وآثار شاعران و فرهیختگان ما سرشار از این اندیشه‌ی فراتسامحی است. تعجب‌آور نیست که وقتی فرانسویان، سعدی را کشف کردند او را شاعر دوران روشن‌اندیشی لقب دادند. کلمه‌ها‌ی «تساهل» و «تسامح» را امروز پیدا نکرده‌ایم. این دو کلمه از پیامبر اسلام است که اسلام را سهل و سمح توصیف فرمود. «سمح» و «سماحة» به معنای بخشش و بزرگواری و کرامت است. 

در ایران پس از سعدی، بزرگ‌ترین منادی تسامح و شاید آخرین منادی، حافظ است. به قول یکی از ادیبان، شایسته‌ترین لقبی که می‌توان به حافظ داد لقب شاعر تسامح و مداراست و رند حافظ نمونه‌ی اعلای انسان فرا تسامح است: 

عیب رندان مکن ‌ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش

هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت

وبه ویژه این بیت: 

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه‌ی عشق است چه مسجد چه کنشت

و از اینگونه بسیار. 

اما آنچه در کشور‌ها‌ی اسلامی و پس از چند قرن نخستین رخ داد، ترقی معکوس بود. بگذارید داستان را از زبان دیگری بشنویم. 

ارنست رنان (۱۸۹۲_۱۸۲۳) مورخ و منتقد فرانسوی نوشته‌ای با عنوان «اسلام و علم» دارد. این نوشته در اصل سخنرانی بوده است که پس از انتشار، سید جمال الدین اسدآبادی انتقادهایی هم از آن کرده است. اما آنچه مربوط به این بحث می‌شود ربطی به آن جنبه ازسخنان ارنست رنان که مورد انتقاد بوده، ندارد. 

او در ابتدای سخنرانی خود می‌گوید شاید شنوندگان از اینکه در این زمان (اواخر قرن نوزدهم) که کشور‌ها‌ی مسلمان بهره‌ای از علوم ندارند، صحبت از اسلام و علم می‌کنم تعجب کنند. البته وی دراینجا ایران را تا حدی مستثنی می‌کند و آن‌گاه داستان تاریخی و مستند نقل می‌کند. 

و اما داستان؛ مردی در قرون نخستین اسلام از اندلس به بغداد می‌رود و پس از آن به قیروان. در قیروان با مرد دیگری برخورد می‌کند. مرد قیروانی از او می‌پرسد در بغداد چه دیدی؟ مرد مسافر می‌گوید چیزی عجیب. در یکی از مساجد بغداد اعلام کرده بودند در آنجا مناظره‌ای میان دهریان، گبران، یهودیان، نصرانیان و مسلمانان برگزار خواهد شد. من نیز از سر کنجکاوی در آن شرکت کردم. جمعیتی بسیار گرد آمده بودند. اول مرد دهری برخاست و در انکار وجود خدا و پیامبر و دین هرچه دلیل و برهان در چنته داشت اقامه کرد و پس از او مرد گبری در اثبات عقاید خود و رد دلایل دهری داد سخن داد و به همین گونه یهودی و نصرانی و مسلمان. همه با دقت به حرف هم گوش دادند، نزاعی در نگرفت و خشونتی به وقوع نپیوست. بحث و مباحثه پایان یافت و جمعیت به آرامی پراکنده شدند. 

پس از نقل این داستان، ارنست رنان می‌گوید تا زمانی که فرهنگ اسلامی چنین تسامحی در برابر ادیان و چنین تصوری از آزادی بیان داشت، بزرگانی چون فارابی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی وچه بسیار نام‌آوران دیگر درآن ظهور کردند. اما به محض آنکه تعصب و قشری‌گری جایگزین تسامح و تساهل گردید و خشونت جایگزین مسالمت، چراغ علم در جهان اسلام خاموش شد. 

اگر به دانشنامه‌ها‌ و دائرة‌المعارف‌ها‌ی غربی نگاه کنید می‌بینید تقریباً تمام فیلسوفان و دانشمندان و شاعران و نویسندگان دنیای اسلام که نامشان در آن‌ها ثبت شده است پرورش یافته‌ی‌‌ همان چند قرن نخستین فرهنگ اسلامی هستند؛ قرن‌هایی که مسلمان اندیشنده، حق داشت همه چیز را مورد سؤال قرار دهد، شک خود را ابراز کند و با دیگران در میان نهد تا به یقینی استوار دست یابد. در چنین محیطی بود که شمس تبریزی می‌گفت: 

 «به پیش ما یکباره مسلمان نتوان شد. مسلمان می‌شود، کافر می‌شود و باز مسلمان می‌شود و هر بار از وی چیزی بیرون می‌آید تا وقتی که کامل شود.» 

بسیاری از مفاهیم که در ادب گذشته‌ی ما بار‌ها محل بحث بوده است و برآن‌ها تأکید کرده‌اند ارتباط مستقیم با تسامح دارد. سعدی در گلستان داستانی دارد که توجه بسیاری از فرزندان انقلاب فرانسه را به خود جلب کرده است و آن را دردفترهای یادداشت خود نوشته‌اند یا خود با الهام از آن اثری به وجود آورده‌اند. شرح این تأثیرگذاری‌ها‌ی سعدی و دیگر شاعران ایران برادب فرانسه را باید در کتاب ارزنده‌ی «از سعدی تا آراگون» نوشته‌ی استاد بزرگوار دکتر جواد حدیدی خواند. و اما آن داستان (حکایت هفتم ازباب دوم گلستان): 

 «یاد دارم که در طفلی متعبد بودمی و شب‌خیز، و مولع زهد و پرهیز. شبی خدمت پدر، علیه الرحمة، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته، و مصحف عزیز در کنار گرفته، و طایفه‌ای گرد ما خفته، پدر را گفتم یکی از اینان سر بر نمی‌دارد که دوگانه‌ای بگزارد. گفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین مردم افتی.» 

سعدی عیب‌جویی را هم مذمت می‌کند چه رسد به خشونت ورزیدن. به همین گونه آنچه در نکوهش دنیا و اندرز به قدرتمندان درادبیات ما آمده اغلب بدین دلیل است که دنیادوستان و زورمندان را متوجه به این نکته کند که دولتشان پایدار نیست و بهتر آن است که از قدرت خود سوء استفاده نکنند و باز به گفته‌ی سعدی: 

اینکه در شهنامه‌ها ‌آورده‌اند

رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک

کز بسی خلق است دنیا یادگار

آنچه دیدی برقرار خود نماند 

و اینچه بینی هم نماند برقرار

چون زبر دستی‌ات بخشید آسمان 

زیر دستان را همیشه نیک دار

مفهوم دیگری که در فرهنگ ما ارتباط مستقیم با تسامح دارد «مکافات» است که درباب آن داستان‌ها و نوشته‌ها‌ی فراوان داریم. واقع این است که در قرآن و احادیث و ادبیات ما از اینگونه نکته‌ها ‌و داستان‌ها در ستایش تسامح فراوان آمده است. اما کاری که هنوز انجام نداده‌ایم جمع‌آوری این مواد پراکنده در قالب فلسفه‌ای منسجم و پویاست. این‌‌ همان کاری است که در غرب، لاک و میل آغاز کردند و پیگیرانه ادامه دادند. 

امروز با توجه به دوره‌ی حساسی که در آن قرار داریم وظیفه‌ی اندیشندگان و فیلسوفان دین و سیاست و اخلاق ماست که بدین کار بپردازند و در آن چندان اهتمام ورزند که فرهنگ تسامح و فرا‌تر از تسامح، بخشی از فرهنگ عمومی و وجدان اجتماعی جامعه‌ی ما شود. ذکر این داستان و آن قطعه شعر و آن کلمه‌ی قصار دیگر راه به جایی نمی‌برد، بویژه که در فرهنگ وسیع و پراکنده‌ی ما، حتی در آثار یک نویسنده، تناقض‌گویی‌هایی دیده می‌شود که می‌تواند مستمسک تسامح‌ستیزان قرار گیرد. با یک بیت در ستایش تسامح یا نکوهش خشونت، کاری از پیش نمی‌رود. باید مثنوی‌ای تدارک دید هفتاد من. 

نظر مدیر وبلاگ :
به قول یکی از تاریخدان های معتبر ( ... حکیمی ) ، تونل وحشت تاریخ ایران همانا دوره سلطه قزلباش ها بود که در مقام خصومت با خلافت عثمانی تشیّع را بهانه قرار داده با سایر مسلمین عناد ورزیدند و سگ فرنگ را بر آخوند سنّی مرجّح دانستند و سرانجامشان نابودی بدست یک بی سروپای افغان بود. تلاش نادرشاه افشار هم به علّت توطئه ملّاهای متعصّب برای مسامحه با اهل سنّت و جماعت نافرجام ماند. این رشته پرغصّه سر دراز دارد.

برپایی اردوی آماده‌سازی گل‌گهر سیرجان در جزیره کیش

رضا فتح‌آبادی اظهار داشت: تیم فوتبال گل‌گهر برای آمادگی بیشتر برای آغاز نیم‌فصل دوم مسابقات لیگ دسته اول فوتبال کشور از 24 دی ماه جاری اردوی آماده‌سازی یک هفته‌ای خود را در جزیره کیش برپا می‌کند. سرپرست تیم فوتبال گل‌گهر سیرجان بیان کرد: با برنامه‌ریزی کادر فنی تیم در کیش در دو نوبت صبح و عصر تمریناتش را برگزار می‌کند و انجام دو بازی تدارکاتی نیز در برنامه تیم گنجانده شده است. فتح‌آبادی با اعلام خبر پیوستن شهاب شهدادنژاد به گل‌گهر خاطرنشان کرد: این مدافع از نفت امیدیه به گل‌گهر اضافه شد

سید حسن نصرالله: انواع سلاح‌ها را در اختیار داریم

دبیر کل حزب الله لبنان تصریح کرد که مقاومت هر آنچه به فکر دشمن خطور می‌کند و نمی‌کند را در اختیار دارد و با تمام توان آماده مقابله با تهدیدات است.

به گزارش سرویس بین‌‌الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از پایگاه خبری روزنامه الاخبار لبنان، ‌ سید «حسن نصر الله» دبیرکل حزب الله لبنان در گفتگوی اختصاصی با شبکه المیادین تاکید کرد مقاومت در لبنان «هر نوع سلاحی» در اختیار دارد.
سید حسن نصرالله افزود: «مقاومت هر آنچه به فکر دشمن خطور می‌کند و نمی‌کند در اختیار دارد.»

حسین منزوی

به نظر من حسین منزوی را باید فرمانروای بلامانع غزلهای عاشقانه معرفی کرد.بخاطر اینکه وی  تصاویر تغزلی را در یک متن زبانی خیلی شفاف و جاندار ارایه داد.

 بلی باید متذکر شد. حسین منزوی راباید یکی بزرگ‌ترین غزل‌سرایان معاصر دانست زیرا ضمن وفاداری به ساختار سنتی غزل، در زبان و دایره‌ی واژگان نیز نوآوری‌های دل‌نشینی را رقم زد. او یکی از نوآوران غزل معاصر بود که غزل را با مایه‌های شعر نو بیان کرد .به نظر حقیر حسین منزوی را به گواهی غزل‌هایش باید ماندنی‌ ترین پرچم‌دار غزل عاشقانه در دهه‌های اخیر نامید. چون عشق در آثار او که اغلب غزل است، چنان زنده و پویاست که منزوی را به «شاعر همیشگی عشق» بدل کرده است. او خود درباره عشق در غزل می‌گوید: «هرچند پایگاه تغزل را عشق و عاشقی دانسته‌اند، ولی به گمان من، تغزل می‌تواند هر نوع حدیث نفسی را در بربگیرد، حتی اگر اجتماعی و عرفانی باشد.»  حسین منزوی بی‌تردید یکی از قله‌های غزل معاصر فارسی به شمار می‌آید. این در حالی است که غزل عاشقانه در دورة معاصر به واسطة شهریار و تنی چند از غزل‌پردازان حرفه‌ای کشور به تثبیت رسیده است. رویکرد حسین منزوی به غزل عاشقانه با زبان نیمایی آغاز شده و با زبان سنتی گره خورده است. تفاوت این شاعر با شهریار و طیف غزل‌پردازان سنتی، در تصویرآفرینی‌های نو و بافت نرم تغزل به لحن صمیمانه است.

 

 

این شاعر غزل‌پرداز معاصر که در موجاموج شعر نو اصالت خود را حفظ نموده و به افراط نگرویده و نزد تحصیل‌کردگان و دانشگاهیان تشخیص خود را حفظ کرده، به‌عنوان چهره‌ای شاخص در غزل نو شهرت یافته است.

 

 

با توجه به اینکه او در قالب قدیمی غزل شعر می‌ گفت ، اما شاعری معاصر بود . « یکی دیگر از رازهای ماندگاری غزل منزوی چنانچه در اول مطلبم خدمت دوستان عرض کردم عشق است که موضوع تمام غزل ‌های اوست و البته موضوع عشق وقتی در غزل ریخته می‌ شود ، نمی‌ تواند به‌ تنهایی معاصر بودن را تضمین کرد ، بلکه مستلزم نگاه معاصر شاعر نیز هست ... آن چه به نظر من غزل منزوی را معاصر می‌کند ، زبان و بیان ویژه ، صور خیال ، نگاه متفاوت و مضامین معاصر اوست . »

 

 در باره موسیقی خدمت دوستان عرض کنم هر شاعری در شعر فارسی هر چقدر که آشنایی ‌اش با موسیقی بیشتر باشد ، شعرش دلنشین ‌تر و روا‌ن‌ تر خواهد بود . حسین منزوی نیز سخت تحت تاثیر موسیقی بود و این به روانی و موسیقایی بودن کلامش کمک زیادی کرده است .او بیشتر غزل‌سرا بود هرچند گاهی شعر سپید هم می‌سرود.یکی دیگر از ویژگی‌های منزوی، زبان‌آگاهی اوست و همین زبان‌آگاهی، او را از دیگر شاعران متمایز می‌کند. در شعرهای اغلب غزلسرایان، سهل‌انگاری‌های زبانی وجود دارد، اما منزوی تا حد زیادی از این ایراد مبراست. دلیل این زبان‌آگاهی هم می‌تواند ذات مستعد منزوی باشد و هم می‌تواند سواد او و شناخت دقیقش از زبان فارسی باشد.حسین منزوی غزل را به شیوه ای شبیه به شعرنو می سرود و نظم فاخری را دنبال می کرد.منزوی گرچه در قالب قدیمی غزل شعر می گفت، اما شاعری معاصر بود. 

 

 

او آنقدر زیبا غزل می گفت و تغزل در غزل هایش موج می زد که شعر سپیدش را تحت الشعاع قرار می داد.شاعران بزرگ روزگار،  افرادی هستند که اشعارشان به صورت مثل رواج می یابد. منزوی این خصوصیت را داشت و شعرهایش در زبان مردم جاری شد. حال آنکه یکی از مشکلات غزل امروز ما این است که نمی تواند به صورت ضرب المثل در حافظه  مردم جای بگیرد.روزگار جوانی منزوی از سال های 45 تا 57،  روزگار رویکرد به مسائل اجتماعی و سیاسی بود. در آن روزگاری که غزل مهجور بود، کار منزوی و امثال او،  کاری کارستان به شمار می رفت. امروز غزل گفتن شاید چندان دشوار نباشد، اما در آن دوره،  زنده کردن غزل، کاری سترگ به شمار می رفت.

چنانچه خدمت دوستان عرض کردم ، منزوی عشق را در غزل زنده کرد و ابیاتی را که سرود .مجنون بیابان‎ها را به مجنون خیابانی و امروزی تبدیل و به جامعه معرفی کرد. عشق منزوی قابل لمس است و مانند سایر انسان‎ها در خیابان راه می‌رود و حرف می‌زند، در واقع عشق منزوی ماورایی نیست.سبک منزوی خاص است که شعر انتزاعی را کنار گذاشته و عینیت را جایگزین آن کرده است، به گونه‎ای که خود را جوجه ققنوس نیما معرفی می‎کند. زبان، موسیقی، تخیل و تفکر نوآورانه‎ای در شعر منزوی وجود دارد، به گونه‌ای که با خواندن شاهکارهای منزوی بدون این‌که نام وی در کنار کار باشد می‎توان تشخیص داد این اشعار برای شاعر امروزی و منزوی است؛ در واقع آثار وی امضای خود شاعر است، لذا به جرأت می‎توان گفت منزوی پدر غزل معاصر است.

 

 منزوی زودتر از خیلی از هم‌نسلان خود مردمی بود و این مردمی بودن به معنای انقلابی بودن هم هست. او با مردم بود و این به سه شیوه در شعرش نمود داشته است. گاه در میان مردم برای آنها شعر می‌گفت و گاه در خلوت خود باز هم برای آنها می‌گفت. تمام این مقوله‌ها را می‌توان در شعر منزوی دید و جست. برخی او را شاعر آیینی نمی‌دانند، حال آنکه منزوی بیش از 30 شعر برای بزرگان دینی سروده است، بدون اینکه به این امر تظاهر کند؛ چرا که همه این اشعار از عمق وجود او نشأت می‌گرفت و به مرحله ظهور می‌رسید. برای شناختن منزوی باید بارها آثار او را خواند و بررسی کرد.من همیشه منزوی را شاعری برای فرداها نامیده ام  .تمامی این ویژگی ها باعث شده است تا منزوی محدود به یک زمان خاص نباشد. زیرا منزوی هم شاعر امروز است و هم شاعر فرداها. مانند حافظ که هم شاعر عصر خودش بود، هم شاعر امروز و هم شاعر فرداها. این از همراهی منزوی با عصر و زمان خودش نشأت می‌گیرد. او را در غزلش یک انسان نوگرا می‌بینیم، در شعر نیمایی الهام‌گیرنده دقیقی از این سروده‌ها می‌یابیم و در نهایت او را آگاه به شعر آزاد درمی‌یابیم. در حوزه ترانه هم او این ویژگی را دارد؛ شاعری است که روح ترانه را در این موقعیت درک می‌کند.

 


و امازندگینامه کوتاه ومختصرش

حسین منزوی در سال ۱۳۲۵ در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد. وی از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ به عنوان شاعر خود را مطرح کرد و غزل‌های او مورد توجه غزل‌سرایان قرار گرفت.

منزوی در سال 1346 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران . اما این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی رو آورد اما این رشته را نیز ناتمام رها کرد و در سال 1350 مجموعه شعر حنجره زخمی تغزل ‌‏را منتشر کرد.این کتاب در بخش شعر جهان‌‏ جایزه فروغ فرخزاد  که در آن دوران جزء معتبرترین جوایز ادبی کشورمان بود را به دست آورد.‌پس از انتشار این کتاب در صداو سیما  مشغول به کار شد و در این دوران برنامه یک شعر یک شاعر را تهیه وکارگردانی کرد. 

در همین دوران منزوی بسیاری از ترانه‌ها و تصنیف‌هایش را ساخت و تعدادی از آنها مورد توجه قرار خوانندگان مطرح آن روز قرار گرفت.وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب می شناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت. حسین منزوی در سال 1383 پس از مدتها رنج از بیماری قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت.

 

 

 

 

 

 

ای یار دور دست که دل می بری هـنوز

چون آتش نهفته به خـاکـستـری هـنـوز

هر چند خط کشیده بـر آیـیـنه ات زمـان

در چشمم از تمام خوبان، سـری هـنـوز

سـودای دلـنـشـیـن نـخـستین و آخرین!

عـمـرم گذشت و تـوام در سـری هـنـوز

ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها

از هـر چـراغ تـازه، فـروزان تــری هـنــوز

بـالـیـن و بـسـتـرم، هـمـه از گل بیاکنی

شب بر حریم خوابم اگر بـگـذری هـنـوز

ای نـازنـیـن درخـت نـخـسـتین گناه من!

از مـیـوه هـای وسـوسـه بــارآوری هنوز

آن سیب های راه به پـرهـیـز بـسـتـه را

در سایه سار زلف، تو مـی پـروری هنوز

وان سـفــره شـبــانــه نـان و شـراب را

بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز

با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم

آه ای شراب کهنه کـه در ساغری هنوز


حسین منزوی
 

 

 

 

 

شعر زیبا حسین منزوی برای دخترش غزل

دخترم! بند دلم غمگینم!

شیشه عمر غبار آگینم!

جوجه گم شده در توفانم!

شاخه خم شده از بارانم!

ای جگر پاره ام! ای نیمه من !

میوه عشق سراسیمه من!

گل پیوند دو غربت! غزلم!

حاصل ضرب دو حسرت!غزلم!

ارث عصیان معمایی من!

امتدادخط تنهایی من!

ساقه سرزده از نخل تنم!

جویی از سیل خروشان که منم!

کوکب بخت شبالوده من!

غزل طبع تبالوده من!

غزلم! آینه اندوهم!

بانک افکنده طنین در کوهم!

              ***
پدرت خرد و خراب و خسته

خسته ای بر همگان در بسته

خانه جن زده متروک است

که پر از همهمه مشکوک است

روح ها-خاطره ها-اینجایند

می روند از دلم و می آیند

یادها خیل کفن پوشانند

جز من از هر که فراموشانند

کدرم پنجره بازم نیست

کسلم رخصت آوازم نیست

             ***
در پی همقدمی همنفسی

ایستادم که تو از ره برسی

آمدی ؟ باز کن این پنجره را

پر از آواز کن این حنجره را...

از : حسین منزوی

 

 

 

 

از زیبا ترین و معروف ترین شعر های حسین منزوی

 

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

 

آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست

 

در من طلوع آبی ِ آن چشم ِ روشن

 

یادآور ِ صبح ِ خیال انگیز ِ دریاست

 

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت

 

آنک چراغانی که در چشم ِ تو برپاست

 

بیهوده می کوشی که راز ِ عاشقی را

 

از من بپوشانی که در چشم ِ تو پیداست

 

ما هر دُوان خاموش ِ خاموشیم ، اما

 

چشمان ِ ما را در خموشی گفت و گوهاست

 

****

 

دیروزمان را با غروری پوچ کـشتیم

 

امروز هم زان سان ، ولی آینده ماراست

 

دور از نوازش های دست مهربانت

 

دستان ِ من در انزوای خویش تنهاست

 

بگذار دستت راز ِ دستم را بداند

 

بی هیچ پروایی که دست ِ عشق با ماست

 

حسین منزوی

 

«روحش شاد ویادش گرامی باد»

 

بقلم ت- منصوری

 

 

شش آدمی که باید آنها را از زندگی خود حذف کنید!

کد خبر: ۲۱۹۸۴۹

۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۷

فرارو- در جایی نقل قولی از جیم ران، روانشناس، خوانده بودم به این مضمون: "شما میانگین پنج فردی هستید که بیشترین وقتتان را با آنها می‌گذرانید: سوالی که برای من پیش آمد این بود: آیا نباید به جای اینکه مجموع اطرافیانتان باشید، خودتان باشید؟ 
 
به گزارش فرارو به نقل از هافینگتون پست، با این حال اگر به نقل قولی که گفتم فکر کنید می‌بینید که چندان هم بیراه نیست. ما از محیطمان تاثیر می‌گیریم، و محیط شامل افراد حاضر در آن هم می‌شود. اگر "یکی از آن پنج نفر" بخواهد پنجشنبه شب بیرون برود، به احتمال زیاد ما هم با او خواهیم رفت. اگر آنها روش خاصی را برای برخورد با یک مشکل در پیش بگیرد، به احتمال زیاد ما هم همان روش را در پیش خواهیم گرفت. 
 
اما زمانی که یکی از این "پنج" نفر واقعاً به درد زندگی شما نخورد چه؟ 
 
هری ریس، محقق تعامل اجتماعی و استاد روانشناسی در دانشگاه روچستر در این زمینه می‌گوید: "این گونه روابط می‌توانند ویرانگر باشند. برخی روابط هستند که می‌توانند حتی سلامت شما را تهدید کنند. این گونه روابط موجب پریشانی احساسی و بعضاً جسمی می‌کنند." 
 
در زیر شش نوع رابطۀ اضطراب‌زایی که ما در طول زندگیمان امکان برخورد با آنها را داریم و چگونگی تاثیر این روابط بر سلامت روانی ما و راه مقابلۀ با آن آورده شده است: 


 
کسی که شما را دوست ندارد 
بیش از هفت میلیارد نفر در جهان زندگی می‌کنند، و بعید است که ما بتوانیم با همۀ این آدمها کنار بیاییم. مارسیا رینولدز، روانشناس می‌گوید که کنار نیامدن با همگان در واقع به شما کمک می‌کند تا بر چیزهایی که واقعاً اهمیت دارند تمرکز کنید. 
 
او می‌گوید: "هر چه بیشتر دیگران را همان شکلی که هستند بپذیرید، و برای تغییر دادن افکار و شخصیت آنها تلاش نکنید، و با آرامش و دقت گوش دهید، بیشتر می‌توانید بدون توجه به اینکه آیا فلان کس شما را دوست دارد یا نه به سمت اهدافتان حرکت کنید." 
 
ریس توصیه می‌کند که در برخورد با کسانی که تنها کاستی‌هایتان به چشمشان می‌آید، روی ویژگی‌های مثبت خود تمرکز کنید. برای اینکار می‌توانید یک دفتر تهیه کرده و ارزش‌های فردی خودتان و اینکه چگونه برای حفظشان تلاش می‌کنید را در آن یادداشت کنید. 
 
شخصی که از چشمتان افتاده است 
پایان دادن به یک دوستی می‌تواند به اندازۀ پایان دادن به یک رابطۀ عاشقانه دردناک باشد. شخصی که زمانی محرم رازهایتان بود، حالا شبیه غریبه‌ها شده است. اما مواظب باشید که برای ترمیم چیزی که از دست رفته، کمر خودتان را نشکنید. 
 
طبیعت انسان اینگونه است که تلاش دارد شرایطی را که در آن احساس راحتی می‌کند را حفظ کند، و این نکته شامل طولانی‌ترین روابط زندگیمان هم می‌شود. حقیقت غم‌انگیز اما این است که قسمت نیست بعضی از دوستی‌ها ادامه یابند، به خصوص وقت‌هایی که تلاش برای ترمیم آن به قیمت قربانی کردن سلامتی عاطفیتان باشد. دکتر ریس توصیه می‌کند: "به دنبال افرادی باشید که مثبت‌تر هستند و احساس بهتری به شما می‌دهند." 
 
این به این معنی نیست که اوقات خوش که با دوستتان داشته‌اید را فراموش کنید. بعضی اوقات بهتر است تنها خاطرات را نزد خود نگاه داریم و قید آن فرد را بزنیم. 


 
کسی که همیشه استرس دارد
اگر دوستتان هر از گاهی دچار اضطراب شود مشکلی نیست، اما اگر طرفتان همیشه در برخورد با شما مسائل اضطراب‌زا را مطرح می‌کند، این دوست می‌تواند به سلامتی شما آسیب بزند. تحقیقات نشان می‌دهد که استرس مسری است. وقتی که با کسی هستید که همیشه استرس دارد، این رابطه می‌تواند واکنش استرسی بدن خودتان را هم برانگیزد. 
 
دوستانتان باید به شما کمک کنند تا از نگرانی‌های خود رهایی پیدا کنید، نه اینکه برایتان نگرانی‌های بیشتری درست کنند. دفعۀ بعد سعی کنید تا موضوع بحث را عوض کنید و نیمۀ پر لیوان را به دوستتان گوشزد کنید. 


 
کسی که همیشه با شما جر و بحث می‌کند  

همۀ ما با آدمهایی روبه‌رو شده‌ایم که جوری رفتار می‌کنند که گویی عمداً قصد دارند با شما مخالفت کنند. نظرتان راجع اقتصاد؟ چرت است. پیشنهادتان راجع به اینکه کدام رستوران بروید؟ مزخرف است. 
 
هیچ کس دوست ندارد که همواره در وضعیت مناقشه باشد. حتی تحقیقات نشان داده‌اند که جر و بحث مرتب با شریک زندگی یا دوستان می‌تواند به سلامتی‌تان آسیب برساند. 
 
ریس در این زمینه می‌گوید: "به جای اینکه تنها به بازخوردهایی که از دیگران می‌گیرید توجه کنید، پیش خودتان مشخص کنید که چه چیزی برای خودتان مهم است. چیزهایی که خوب است را در خودتان تقویت کنید." این بدان معنی است که بدون توجه به این که دیگران چه می‌گویند، به عقاید خود پایبند باشید. 


 
کسی که از شما استفاده می‌کند 
ریس می‌گوید: "کسی نمی‌تواند بدون اینکه به او اجازه دهید از شما بیگاری بکشد. اگر فکر می‌کند که کسی با شما بد رفتار می‌کند، شما قدرت تغییر اوضاع را دارید." 
 
زندگی ما برای کسانی که از ما سواستفاده می‌کنند جایی ندارد. کمک کردن به همدیگر یک چیز است، سواستفاده چیز دیگری است. وقتی که کمکها همیشه یکسویه باشد، وقت رسیدگی به موضوع است. ریس پیشنهاد می‌کند که "بدون اینکه دچار پیش‌قضاوتی شوید چیزی که ناراحتتان می‌کند را توضیح دهید. سعی کنید موضوع را با طرف مقابل در میان بگذارید. نگویید فلان کار را بکن یا خودت را تغییر بده، بلکه آنچه که ناراحتتان می‌کند را به او بگویید. سپس تلاش کنید تا بدون اینکه خواسته‌های غیرواقعگرایانه از طرفتان داشته باشید، راهی برای بهبود وضعیت پیدا کنید،." 
 
کسی که بر شما تاثیرات مخرب می‌گذارد 
خلاص شدن از شر یک عادت بد شجاعت زیادی می‌خواهد. دکتر ریس می‌گوید که روابط مثبت نفع شما را در دل دارد، در حالیکه روابط اضطراب‌زا عکس این موضوع را به همراه دارد. او توضیح می‌دهد: "اگر رابطه‌ای مسموم باشد، چیزهایی را که می‌دانیم برای ما مفیدند را زیر سوال می‌برد. ممکن است فرد از رابطه آسیب ببیند، یا او را ناراحت کند، یا با حرکت او به سمت هدفهای شخصیش تداخل کند." 
 

اجازه ندهید این نوع روابط شما را به ورطۀ انتخاب‌های منفی بیاندازند. ریس می‌گوید که اگر طرفتان واقعا دوستانی بامعنا باشند، تصمیمات مثبت شما را درک خواهند کرد و خواهند پذیرفت.